کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
تا سر مژگان رسید، از صد محیط خون گذشت
قمریی بر لوح خاک از نقش پایش نقش بست
سرو من هر جا که با آن قامت موزون گذشت
آتش سودا نمی خوابد به افسون اجل
مرغ نتواند هنوز از تربت مجنون گذشت
شب به مستی پنبه از داغ درون برداشتم
مست شد از بوی گل هر کس که از بیرون گذشت
نیست بی روشندلی هرگز خرابات مغان
خم سلامت باد اگر دوران افلاطون گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات و تجربیات خود میپردازد. او از اشکها و دردهایی که از دلش عبور میکنند صحبت میکند و به زیباییهای زندگی نیز اشاره میکند. نمادهایی مانند قمری و سرو نشاندهندهی عشق و زیباییاند که در زندگیاش نقش دارند. همچنین، شاعر از هجران و اندوه مرگ نیز میگوید و به تاثیر آن بر روحیاتش اشاره میکند. زندگی و عشق در این متن به گونهای با مرگ و اندوه درهم تنیده شدهاند و شاعر این تضادها را با هنر و زیبایی منتقل میکند. در نهایت، او به بینوری و خماریت در مکانی مثل خرابات اشاره دارد و بر اهمیت سلامت و خوشبختی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: اشکهای من همانند یک کاروان بیخبر از حرکتشان، به آرامی جاری شدند و وقتی به انتهای مژههایم رسیدند، از میان دریایی از خون عبور کردند.
هوش مصنوعی: قمری برای همیشه یادگاری از رد پای خودش بر زمین گذاشت و هر بار که سرو زیبا و خوش قامت من از آن مکان عبور کرد، ردش باقی ماند.
هوش مصنوعی: شعلههای عشق نمیتوانند با ترفند مرگ خاموش شوند و پرندهای نمیتواند از خاک مجنون عبور کند.
هوش مصنوعی: در شب، به خاطر احساس درونیم، پنبهای را برداشتم و بوی گل آنقدر مستکننده بود که هر کسی که از بیرون میگذشت، تحت تاثیر آن قرار میگرفت.
هوش مصنوعی: هرگز در میخانههای زاهدان و عابدان، روشنی و خوشی وجود ندارد. امیدوارم که سلامت باشی، حتی اگر دوران افلاطون به پایان رسیده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
آب حیوان بین که از دریای آتش چون گذشت
تا دلی آوردم و این فتنه ها بر داشتم
از گرانباری چه ها بر خاطر گردون گذشت
با من گریان چه داری، رو که تا نزدیک من
[...]
شد بهار از توبهکردن بایدم اکنون گذشت
میرسد گل چون توان از باده گلگون گذشت؟
من که شمع محفل قربم سراپا سوختم
حال بیرونماندگان بزم، یا رب چون گذشت؟
خواستم بر یاد بالای تو چشمی تر کنم
[...]
از غم زلفت ندانم دوش بر من چون گذشت
اینقدر دانم که دود آهم از گردون گذشت
گر بگویم شمه ای از آن جگرها خون شود
آنچه بی لعل لبت بر ایندل پرخون گذشت
بیتو بگذشت آنچه ایلیلای جان بر من شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.