باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
لرزه بر دست نگارین بهار اندازد
آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار
هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد
شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل
هر سر سال به رخسار بهار اندازد
زلف رخساره خورشید شود شبگیرم
شوق اگر سایه بر این مشت غبار اندازد
پیشگاه حرم و دیر گریبان چاک است
تا کجا غمزه او طرح شکار اندازد
گر مرا حوصله فقر نباشد چه عجب
که تهیدستی، آتش به چنار اندازد
کلک صائب چو گشاید گره از زلف سخن
تاب در نافه آهوی تتار اندازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای طبیعت و عشق میپردازد. او میگوید اگر باد پرده را از چهره محبوب بردارد، زیبایی بهار را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. آب و آیینه از شرم محبوب به کناری میروند و هرنفسی جوهر خود را به نمایش میگذارد. همچنین، شرم محبوب بهاری از گلها را به یاد میآورد و زلف خورشید در شب زیبا میشود. شاعر به زیباییهای حرم و معشوقه اشاره میکند و میپرسد که تا کجا غمزگی او میتواند شکار دلها باشد. در نهایت، او فقر را میپذیرد و از این که چگونه کلامش میتواند رمزگشایی از احساسات عمیقش باشد، صحبت میکند. این شعر شاعرانه ترکیبی از عشق و طبیعت را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر باد پردهی صورت محبوب را کنار بزند، باعث میشود که دستهای زیبای بهار هم بلرزد.
هوش مصنوعی: آب به خاطر زیبایی خط معشوقش به شدت شرمنده است و مانند گیاهان بیارزش در هر لحظه قیمتیترین چیز خود را کنار میگذارد.
هوش مصنوعی: شرم چهره تو مانند پردههای قرمز از گل، هر سال در آغاز بهار بر چهره بهار سایه میاندازد.
هوش مصنوعی: اگر شوق و عشق مرا در تاریکی شب تحریک کند، زلفهای زیبای خورشید بر چهرهام میتابد و سایهای بر این مشت غبار میافتد.
هوش مصنوعی: در برابر حرم و آفتاب دیر، دلها در anguish هستند و نمیدانند تا چه زمانی زیباییاش را مانند شکار به نمایش خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر من تاب و توان تحمل فقر را نداشته باشم، چه چیزی عجیب است که نداشتن پول و امکانات، به جانم آتش بزند.
هوش مصنوعی: وقتی قلم صائب با نبوغ خود، مشکلات سخن را حل کند، زیبایی کلام او به حدی خواهد بود که همچون پر رنگ و لعاب سالهای جوانی، جلب توجه کند و دلها را مجذوب خود کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتش عشق چو در سینه شرار اندازد
مرد را از زبر تخت به دار اندازد
عشق بر هر طرف از مملکت دل که زند
همچو موجی ست که دریا به کنار اندازد
عاشق آن است که گر بر سر کویش محبوب
[...]
بخت کو تا نظر لطف به کار اندازد
دست من گیرد و در گردن یار اندازد
وقت آن است که بحر کرمت موج زند
کشتی هستی ما را به کنار اندازد
پای بوس تو نیابم مگر آنگه که صبا
[...]
گر سعادت نظری بر من زار اندازد
بر سرم سایه سرو قد یار اندازد
دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست
تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد
آن که شد مست غرور از می پندار امروز
[...]
ای عطا پیشه که دریای سخا و کرمت
در تلاطم همه گوهر به کنار اندازد
محتشم کیست که مثل تو گران مقداری
بروی از خلق سبک روح گذار اندازد
چون به این لطف سرافراز شد اکنون آن به
[...]
میرود فکر جهانم، که ز کار اندازد
مگر این بار ز دوشم غم یار اندازد
دل که بی عشق شد، از رحمت حق دور شود
مرده را موجه دریا، بکنار اندازد
نتوانم نفسی زنده بمانم بی او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.