گنجور

 
صائب تبریزی

شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است

همچو اختر در دل شب، روز بازار من است

مصر انصاف از زلیخاهمتان خالی شده است

ورنه چندین ماه کنعانی به بازار من است

گرچه در کار کسی هرگز گره نفکنده ام

سبحه صد دانه غم رشته کار من است

موج طوفان بلا چون دست بر ترکش زند

تیر روی ترکشش مژگان خونبار من است

صائب از بس همت من سربلند افتاده است

لاله خورشید ننگ طرف دستار من است

 
 
 
سیدای نسفی

شوخ بزاز از میان عاشقان یار من است

بار پیچ کهنه او خاصه کار من است

میرزا حبیب خراسانی

شیخ و سالوسم ولی ساغر کشی کار من است

صد هزاران فتنه در هر پیچ دستار من است

هر کجا ترکی قدح کش هر کجا شوخی ظریف

در همه شهر از بتان از جان و دل یار من است

من سخندانم نه شعر و شاعری کار من است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه