هوش من از نسیم سحرگاه می رود
حکم اشاره بر دل آگاه می رود
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه می رود
زین تیره خاکدان دل روشن چه می کشد
از گرد لشکری چه بر این شاه می رود
گردون سفر به زمزمه عشق می کند
محمل به ذوق بانگ جرس راه می رود
همراهی صبا نکند پوی پیرهن
دنبال عمر رفته عبث آه می رود
در عشق آفتاب اگر یک جهت شود
داغ کلف ز آینه ماه می رود
قارون ز بار حرص به روی زمین نماند
دلو گران، سبک به ته چاه می رود
موقوف نیم جذبه بود سیر و دور ما
دیوار ما ز جا به پر کاه می رود
صائب نظر به دامن سحرا گشوده ایم
مجنون ما به شهر به اکراه می رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به ناپایداری و تغییرات زندگی و احساسات انسانی اشاره میکند. او از کمبود هوش و درک در سحرگاه صحبت میکند و بیان میکند که مانند مه که نمیتواند برای همیشه در آسمان بماند، دل انسان نیز در حال تغییر و رفت و آمد است. خطاهای روحی و مادی در زندگی، مانند گرد و غبار لشکر، به انسان آسیب میزند. همچنین به عشق و زیباییها اشاره میشود که مانند صبا و آفتاب، حال و هوای خاصی دارند اما در عین حال، انسان را در جستجوی عمر و خوشبختی رها میکنند. شاعر از تضادهایی که در عشق و زندگی وجود دارد، صحبت کرده و بیان میکند که در نهایت، هیچ چیز پایدار نیست و در نهایت، انسان با درد و رنجهای خود مواجه میشود.
هوش مصنوعی: ذهن من تحت تأثیر نسیم صبحگاهی قرار میگیرد و به نوعی احساسات و تفکرات دل آگاه را درک میکند.
هوش مصنوعی: ماه به طور دائم در درون ابرها نمیماند و بالاخره از آسمان خارج میشود و دل آگاه به این حقیقت پی میبرد.
هوش مصنوعی: این دل که در خاکدان تیره زندگی میکند، چه دردی از غم لشکری و جنگی بر خود تحمل میکند و چه بر شاهی که بر او حاکم است، میکشد.
هوش مصنوعی: آسمان با سکوتی عاشقانه در حال حرکت است و با لذت صدای زنگ جرس، مسیر خود را میپیماید.
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز نمیتواند به دنبال پیراهنی باشد که عمرش رفته و در نهایت، تنها حسرتی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب عشق در یک سمت بتابد، گرمای سوزان آن به دلایل مختلف، بازتاب آینه ماه را تحت تاثیر قرار میدهد و ممکن است موجب دگرگونی و تغییر حال و هوا شود.
هوش مصنوعی: قارون، به خاطر حرص و طمع زیادش، دیگر هیچ چیزی از دنیا ندارد. بار سنگین او مانند دلی که به ته چاه میرود، به راحتی از بین رفته است.
هوش مصنوعی: سیر و سفر ما به خاطر حالتی که داریم متوقف شده است و موانع اطراف ما مثل دیواری هستند که ما را از حرکت باز میدارند، انگار در جایی ثابت ماندهایم و دیگر نمیتوانیم پیش برویم.
هوش مصنوعی: ما در دامن طبیعت و زیباییها غوطهور شدهایم، اما مجنون ما به ناچار به شهر میرود و از این کار ناراضی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
میآید او و عقل من از جا همی رود
حوریست بیرقیب که از روضه میچمد
جانیست نازنین که به تنها همی رود
از زنگبار زلف پراکنده لشگری
[...]
ای سروری که بر در دولتسرای تو
هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود
خورشید با وجود جناب بلند تو
بر آسمان ز همت کوتاه می رود
از خرمنی که خصم تو دارد، به سوی برق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.