گنجور

 
صائب تبریزی

گریهٔ مستانه می‌سازم شرابِ تلخ را

می‌کنم چون ابر مروارید آبِ تلخ را

زاهدانِ طفل‌مشرب، اُمتِ شیرینی‌اند

می‌کنم در کار مستان این شرابِ تلخ را

عاشقِ حیران چه می‌داند عِتاب و لطف چیست؟

می‌خورد چون آبِ شیرین ریگ آبِ تلخ را

بادهٔ روشن علاجِ ظلمتِ غم می‌کند

می‌شکافد تیغ برق از هم سحابِ تلخ را

تا کی از بیمِ اجل عمرم به تلخی بگذرد؟

می‌کنم شیرین به خود یک چشم خوابِ تلخ را

تا به تلخی‌های زهرِ چشمِ او خو کرده‌ام

می‌شمارم بادهٔ شیرین، جوابِ تلخ را

بس که صائب دیده‌ام تلخی ازین شکّر‌لَبان

می‌شمارم خندهٔ شیرین، عتابِ تلخ را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم