شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد
دو لب را در نظرها خامشی تیغ دودم سازد
شود آگاه از اسرار سر پوشیده عالم
زمهر خامشی هر کس مهیا جام جم سازد
چو شاهین سر مپیچ از راستی تا محترم گردی
که میزان را سبک در چشم مردم سنگ کم سازد
از ان شد از دم شمشیر راه عشق نازکتر
که هر کس پا برون از راه بگذارد قلم سازد
من این مژگان خونریزی کزان خوش چشم می بینم
علم را چرب از خون غزالان حرم سازد
زنقص عشق زاهد سر به دنبال خرد دارد
وگرنه خضر هیهات است با نقش قدم سازد
نفس چون گردباد آن روز سازد راست صاحبدل
که مشت خاک خود را گرد صحرای عدم سازد
چنین گر فکر دنیا خلق را خواهد فرو بردن
به اندک روزی از قارون زمین را محتشم سازد
زچشم شور، صائب دوربینی می جهد سالم
که در دارالقمار زندگی با نقش کم سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مداین مر ترا ایوان و خم سازد
وجود عشق عاشق را وجود اندر عدم سازد
حقیقت نیست آن عشقی که بر هستی رقم سازد
نسازد عشق رنگ از هیچ رویی بهر مخلوقی
که رنگ عشق بیرنگی وجود اندر عدم سازد
جمال عشق آن بیند که چشم سر کند بینا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.