گنجور

 
صائب تبریزی

زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما

رو نمی‌تابیم از سیلاب، دریاییم ما

پردهٔ غفلت نمی‌گردد بصیرت را حجاب

گرچه از پوشیده چشمانیم، بیناییم ما

مطلب ما گوهر عبرت به دست آوردن است

گر به ظاهر همچو طفلان در تماشاییم ما

شبنم ما را ز گل آتش بود در زیر پا

کز نظربازان آن خورشید سیماییم ما

وحشت ما کم نگردد ز اجتماع دوستان

چون الف با هر چه پیوندیم، تنهاییم ما

نیست خواب غفلت ما را به بیداری امید

چون ره خوابیده در دامان صحراییم ما

کرده‌ایم از خودحسابی نقد بر خود حشر را

فارغ از اندیشه دیوان فرداییم ما

با رفیقان موافق، بند و زندان گلشن است

هر که شد دیوانه، چون زنجیر همپاییم ما

سیل نتواند غبار ما ز کوی یار برد

کز نظربندان آن مژگان گیراییم ما

پیش پا دیدن ز ما صائب نمی‌آید چو شمع

بس که محو جلوهٔ آن قد رعناییم ما

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۸۷ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جویای تبریزی

هر قدر زور آورد عشقت شکیباییم ما

شمع سان در سوختنها پای بر جاییم ما

کس زحال تیره روزان جنون آگاه نیست

همچو شب در خود نهان از جوش سوداییم ما

می رویم از خویشتن چون شمع با بال نگاه

[...]

بیدل دهلوی

با همه افسردگی مفت تماشاییم ما

موجها د‌ارد پری چندان که میناییم ما

رنگها گل کرده‌ایم‌اما در آغوش عدم

بیضهٔ طاووس ز زیر بال عنقاییم ما

منزل ما محمل ما، سعی ما افتادگیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه