دل طاقت حیرانی دیدار ندارد
آیینه ما جوهر این کار ندارد
گل می کند از رنگ پریشانی خاطر
حاجت به تنک ظرفی اظهار ندارد
تا چند به مویی دلم آویخته باشد
واپس ده اگر زلف تو در کار ندارد
واعظ چه شوی گرم لب بی نمک تو
تبخاله ای از گرمی گفتار ندارد
مشکل که گشاید گره از رشته کارم
ابروی تو پیشانی این کار ندارد
آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن
موی کمرت طاقت این بار ندارد
کاری است به دل ناخن الماس شکستن
هر بیجگری دست درین کار ندارد
ای شاخ گل از دور چه آغوش گشایی
گل رنگی از آن گوشه دستار ندارد
یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم
هرچند درین عهد خریدار ندارد
بی حوصله ای را که بود شیشه متاعش
آن که به آتش نفسان کار ندارد
صائب به جگر شعله زند ناله گرمت
آتش نفسی مثل تو گلزار ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیده شاعر در مورد عشق و درد جدایی میپردازد. شاعر به تغییرات و ناکامیهای ناشی از عشق اشاره میکند و میگوید که دل او طاقت دوری و حیرانی را ندارد. او به ظرافت رابطه و تأثیرات عاطفی اشاره میکند و میگوید که زیباییهای عشق (مانند گل) از غم و پریشانی خاطر او میروید. همچنین به مشکلاتی که در این مسیر وجود دارد، نظیر بیوفایی و نداشتن امکانات مناسب برای ابراز عشق، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که وفا و احساس واقعی ارزشمندتر از هر چیز دیگری است و نمیتوان آن را با چیزهای مادی عوض کرد.
هوش مصنوعی: دل نمیتواند تحمل حیرت و شگفتی ناشی از دیدار را داشته باشد، چون آینه ما قادر نیست جوهر و عمق این احساس را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان دچار اضطراب و ناآرامی باشد، دیگر نیازی به بیان خواستهها و نیازی به ظرف کوچک و محدود برای نشان دادن این احساسات ندارد. در واقع، احساسات و نیازهای عمیقتر از ظواهر ساده فراتر میرود.
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم که دل به موهای تو بند باشد؟ اگر زلف تو در این ماجرا نقشی ندارد، پس برگردان آنچه را که به من دادهای.
هوش مصنوعی: واعظ، چه فایدهای دارد وقتی که سخنهایت بدون هیچ جذابیتی است؟ تو مثل آتشفروزی هستی که از شدت حرارت، هیچ اثر واقعی در خوب کردن اوضاع ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلی حل میشود و کارم به راه میافتد، ابروی تو هیچ تأثیری در این موفقیت ندارد.
هوش مصنوعی: مرا در آغوش بگیری و رازهای دل را با من در میان بگذاری، چون دیگر نمیتوانم بار طاقتفرسای محبت تو را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: در دل شکستن ناخن الماس کار هر کسی نیست و تنها افراد خاصی میتوانند به این کار بپردازند.
هوش مصنوعی: ای گل، تو از دور به چه زیبایی آغوش باز کردهای؛ اما گل رنگی که از آن طرف میآمد، دستاری ندارد.
هوش مصنوعی: به هیچ قیمتی وفای خود را از دست نمیدهیم، حتی اگر در این زمان کسی برای آن ارزش قائل نشود.
هوش مصنوعی: کسی که بیحوصله است، مانند شیشهای است که دریای وجودش ارزشمند است؛ اما اگر به آتش مشغول نشود، متاع و داراییاش نادیده میماند.
هوش مصنوعی: صائب، وقتی که احساسات درونیام به شدت شعلهور میشود، صدای نالهام را میزنی. آتش وجودی تو همچون باغی پر از گل نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
امروز بت من سر پیکار ندارد
جز دوستی و عذر و لَطَف کار ندارد
بشکفت رخم چون گل بیخار ز شادی
زیرا که گل صحبت او خار ندارد
با گریه شد این چرخ گهربار که آن بت
[...]
تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد
جز با غم هجر تو دلم کار ندارد
بیرونقی کار من اندر غم عشقت
کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی
[...]
رادی که چنو گنبد دوار ندارد
یاری که در این عالم خود یار ندارد
هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد
با طلعت خورشید بقا، کار ندارد
کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است
لیکن همه کس، طاقت دیدار ندارد
در دل تویی و راز تو غیر از تو و رازت
[...]
چشمت که به جز فتنهگری کار ندارد
شوخی ست که در شیوهٔ خود یار ندارد
ایمن ز دل آزاریِ چشمِ تو عزیز است
کآن شوخ بد آموخته را خوار ندارد
از دولت هجران تو حاصل دل ریشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.