بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟
زخواب نوبهاران بوی گل برخاست ای غافل
تو هم برخیز اگر بیرون ازین غمخانه خواهی شد
زگل ته جرعه ای، از بلبلان مانده است فریادی
ازین فرصت مشو غافل اگر دیوانه خواهی شد
چو مجنون دامن صحرای وحشت را به دست آور
اگر از آشنایان جهان بیگانه خواهی شد
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا بر هم گذاری چشم را افسانه خواهی شد
فریب خار خار آرزو خوردی، ندانستی
که چون خاشاک آخر خرج آتشخانه خواهی شد
رهایی نیست ممکن از قفس مرغ ترا هرگز
زبوی گل اگر قانع به آب و دانه خواهی شد
به بوی باده از میخانه عرفان قناعت کن
که از خود بیخبر در اولین پیمانه خواهی شد
حریم زلف را از محرمان خاص می گردی
اگر خاموش با چندین زبان چون شانه خواهی شد
نه کار شیر مردان است جوی شیر آوردن
خجل چون کوهکن زین بازی طفلانه خواهی شد
مخور چون ساغر می روی دست رنگ و بو صائب
که با دست تهی بیرون ازین میخانه خواهی شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی دوران نوجوانی و جوانی و احساساتی که همراه آن است میپردازد. شاعر به جوانان میگوید که دوران بهار زندگیشان را از دست ندهند و باید از غمها بیرون آمده و از فرصتهای زندگی بهرهبرداری کنند. او همچنین به خطرات فریب آرزوها و خیالهای دروغین اشاره میکند و توصیه میکند که به دنبال شناخت واقعی خود و واقعیتها باشند. در نهایت، شاعر به اهمیت عشق و احساسات عمیقتر در زندگی میپردازد و به جوانان یادآوری میکند که برای واقعی شدن باید از دنیای سطحی و مادی خود گذر کنند.
هوش مصنوعی: چرا منتظر هستی تا دیوانهوار قدم برداری؟ دوران جوانی و زیباییهای زندگی به سرعت میگذرد و باید از آن بهرهبرداری کنی. زندگی پر از انرژی و نور است، پس چرا به سمت عشق و شور و شوق نروی؟
هوش مصنوعی: از خواب بهاری بوی گل برخاست، ای ناآگاه! تو هم بلند شو، اگر میخواهی از این دنیای پر غم خارج شوی.
هوش مصنوعی: از گل یک جرعه نوشیدنی باقی مانده است و بلبلان فریاد میزنند. از این فرصت غافل نشو، اگر میخواهی عاشق و دیوانه شوی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از دنیای آشنایان فاصله بگیری و به زندگی جدیدی روی بیاوری، باید مانند مجنون که شجاعت پیوستن به دنیای ناشناخته را دارد، دامن بیابان وحشت را بپذیری و با شجاعت به سمت آن بروی.
هوش مصنوعی: در این باغ زیبایی غافل نباش؛ مانند شبنمی که به خاطر بازیاش از دید میافتد. اگر چشمهایت را ببندی، داستانی شگفتانگیز را از دست خواهی داد.
هوش مصنوعی: به توهین و فریب آرزوهای بیپایه و بیاساس خود افتادهای و نمیدانی که در نهایت، مانند زباله به درد نخواهی خورد و از بین خواهی رفت.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتوانی از قفس خود آزاد شوی، مگر آنکه از بوی گل بگذری و تنها به آب و دانه راضی باشی.
هوش مصنوعی: به عطر و بوی شراب از میخانهی دانایی و عشق قناعت کن، زیرا با اولین جرعه از آن، به خواب غفلت از خود خواهی رفت.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به راز و زیبایی موهایت نزدیک شوی، باید سکوت کنی و از عشق و دوستی خاص بهره ببری. در غیر این صورت، با زبانهای مختلف هم نمیتوانی به آن محبوبی که در دل داری نزدیک شوی.
هوش مصنوعی: آوردن شیر از چاه کار مردان شجاع نیست؛ اگر بخواهی مانند یک کوهکُن در این بازی بچهگانه ایفای نقش کنی، خجالتزده خواهی شد.
هوش مصنوعی: بهغیر از پر کردن لیوان شراب و لذت بردن از بوی خوش آن، هیچچیز دیگری در این میخانه نخواهی داشت. تنها با خالیدستی از این مکان بیرون خواهی رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی
که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.