جذبه توفیق هرکس را دل بینا دهد
هر دو عالم را طلاق اول به پشت پا دهد
ما گذشتیم از هما و سایه اقبال او
تا کدامین بی سعادت بر سر خود جا دهد
سدره و طوبی به چشمش نخل ماتم می شود
هر که جان در پای آن سرو سهی بالا دهد
ز آستین بی نیازی خاکمالش می دهیم
دامن دولت اگر دوران به دست ما دهد
عالم روشن به چشمش سازد از منت سیاه
جان به خفاش از دم جان بخش اگر عیسی دهد
از نگاه تلخ در پیمانه اش خون می کنم
خضر آب زندگی را گر به استغنا دهد
دیده بینا به هر ناشسته رویی می دهند
تا که را مشاطه قدرت دل بینا دهد
نیست ممکن از تواضع راست گردد پشت من
چون مه نو آسمان گر بوسه ام بر پا دهد
منت روی زمین دارد به ابر نوبهار
قطره چندی به صد ابرام اگر دریا دهد
نیست از عزلت اگر قصدش بلند آوازگی
چون به کوه قاف پشت خویش را عنقا دهد؟
صرف در تصویر شیرین جوهر خود کرده است
تیشه را فرهاد ازان رو بر سر خود جا دهد
بیخودی کیفیتی دارد که در ادراک آن
هر دو عالم را به جامی مست بی پروا دهد
چون شرر در سنگ، در شهرست سودا کو چه بند
آتش ما را بلندی دامن صحرا دهد
مگذر از افتادگی صائب که خورشید بلند
شبنم افتاده را در دیده خود جا دهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایکه موج سینه تو غوطه دریا دهد
پرتو طبعت فروغ عالم بالا دهد
گر ضمیر غیب گوی تو براندازد تتق
بسکه تشویر عروس کلبه خضر ادهد
ورزمنشور بیانت نقطه خواند فلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.