آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
چون آب ایستاده به آب روان رسد
ابروی شوخ اوست ز مژگان زننده تر
از تیر پیشتر به هدف این کمان رسد
خط تو مومیایی صد دلشکسته شد
حاشا که چشم زخم به این دودمان رسد
زینسان که کرده اند گرانبار خویش را
رهزن مگر به داد دل کاروان رسد
از عالم خسیس خسیسان برند فیض
تا هست سگ کجا به هما استخوان رسد
سختی است قسمت من ناکام از وطن
سنگم به بیضه از بغل آشیان رسد
ما را به عزم ناقص خود این امید نیست
این تیر کج مگر به غلط برنشان رسد
جایی که گل ز باغ دل پاره پاره برد
پیداست تا به ما چه ازین گلستان رسد
نبود ز فیض آب حیات سخن بعید
صائب اگر به زندگی جاودان رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره کرده و از تأثیر او بر دل و جان خود میگوید. او با تشبیهات مختلف، از جمله مقایسه چهره معشوق با شبنم و ابروهایش با کمان، علاقه و عشقش را ابراز میکند. شاعر به مشکلات و ناکامیهایش نیز اشاره کرده و از نرسیدن به امیدها و آرزوهای خود سخن میگوید. او از دشواریهای زندگی و نارساییها مینویسد و در نهایت بر پرچالش بودن مسیر زندگی و عشق تأکید میکند و به دنبال دستیابی به زندگی جاودان و خوشبختی است.
هوش مصنوعی: آیینه چگونه میتواند به چهرهاشک شبنم برسد، همانطور که آب ساکن به آب جاری نمیتواند برسد.
هوش مصنوعی: ابروی زیبا و بازیگوش او به قدری جذاب است که از تیر کمان هم دقیقتر به هدف میزند.
هوش مصنوعی: نوشتههای تو مانند مومیایی، قلبهای شکسته را زنده میکنند و اجازه نده که بدخواهان به این خانواده آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: اینطور که مشخص است، افرادی که بار سنگینی بر دوش خود دارند، نمیتوانند به راحتی از موانع عبور کنند. تنها راه نجات و کمک به کاروان، رسیدن به دلسوزی و یاری دیگران است.
هوش مصنوعی: از دنیای آدمهای بخیل هیچ خیری نمیتوان برداشت کرد، چرا که مانند سگی که به استخوانی میرسد، به آنچه که به تنهایی شامل حالش نمیشود، دست نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: سختی و ناامیدی قسمت من شده و من از وطن دور هستم، همچنان که سنگی است که از لابلای آشیانه به دور پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: ما به خاطر عزم ناقص خود امیدوار نیستیم که این تیر کج به هدف درست اصابت کند، مگر اینکه به طور اتفاقی و اشتباهی به هدف برسد.
هوش مصنوعی: در جایی که گلها از باغ دل پارهپاره برداشت میشوند، مشخص است که این گلستان چه بهرهای به ما میرساند.
هوش مصنوعی: اگر از نعمت آب حیات خبری نباشد، بعید نیست که صائب به زندگی جاودان دست یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب
انعام عام او بجهان همچنان رسد
کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن
صیت سخای او چو بدریا و کان رسد
گر نه ز وصل تو دل ما را امان رسد
کار دل از فراق تو جانا به جان رسد
عقل از حیات دامن امید در کشد
زان پیش کز غم تو دمم بر دهان رسد
خونم چه می خوری؟ که ازین خون به عاقبت
[...]
گر مرغ دل ز مزتبه بر آسمان رسد
وز آسمان بپایه معراج جان رسد
ور سدره منتهای بلندی نبخشدش
شاید به خاکبوسی آن آستان رسد
مانامه را بطایر همت سپرده ایم
[...]
گاهی که سنگ حادثه از آسمان رسد
اول بلا بمرغ بلند آشیان رسد
ای باغبان زبستن در پس نمی رود
غارتگر خزان چو باین گلستان رسد
حرف شب وصال که عمرش دراز باد
[...]
از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد
گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد
کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم
ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد
در قتل ما که حسریتان شهادتیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.