کام دل ازان چهره افروخته برگیر
درهرنگهی دیده خودرا به گهر گیر
دیوانه ما سلسله بسیار گسسته است
زنهارزدل در خم آن زلف خبرگیر
از آتش گل سینه من گرم نگردید
ای بلبل بیدرد مرادرته پرگیر
از جبهه واکرده طلب حاجت خودرا
چون غنچه نشکفته سرراه سحر گیر
مگذاردرین سبزچمن شبنم خودرا
این آینه رازود ازین دامن ترگیر
جز خواب گران نیست درین قافله باری
تا باز نمانی دل ازین قافله برگیر
مگذارکه پژمرده شود غنچه دل را
هرچشم زدن ساغری از خون جگرگیر
ای سرو اگر آسودگیت می دهد آزار
از برگ بشو دست ،گریبان ثمرگیر
این آن غزل خواجه نظیری است که فرمود
ای مطرب جان سوخت دلم ،راه دگرگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مطرب جان سوخت دلم پرده دگر گیر
یا پرده ازین راز به یک مرتبه برگیر
راهی به نوا زن که غم عشق درآید
گو شورش و مستی و جوانی ره درگیر
راهی که به مطلوب قریب است عزیز است
[...]
در عشق زپرواز نفس آینه برگیر
هرچند رهت قطع شود باز ز سر گیر
تا کی چو گهر در گره قطره فسردن
توفان شو و آفاق به یک دیدهٔ تر گیر
در ملک شهادت دیت است آنچه بیابند
[...]
ای زلف، پریشان شدگانیم، خبر گیر
ای چاک گریبان، شب ما را به سحر گیر
از کم سخنی های تو زهر است به جامم
بگشای لب و تلخی کامم به شکر گیر
وا سوخته ئی یک شرر از داغ جگر گیر
یک چند بخود پیچ و نیستان همه در گیر
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.