گنجور

 
صائب تبریزی

مست است وخنده بر من مهجور می کند

کان نمک ببین چه به ناسور می کند

درفکر دانه دزدی خالش گداختم

دامم به خاک نقش پی مور می کند

ما صلح می کنیم به یک کوکب از فلک

خرمن چرا مضایقه با مور می کند

نزدیک او اگرچه مرا راه حرف نیست

اما نگاهبانیم از دور می کند

سر سبز باد تاک که زهاد خشک را

سیلی زنان ز سایه خود دور می کند

غیر از سپند سوخته جان در حریم او

دیگر که یاد صائب مجهور می کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

پیمانه چاره سر پرشور می کند

آتش علاج خانه زنبور می کند

محرومیم ز کعبه گناه دلیل نیست

حیرانی از وصال مرا دور می کند

می بایدش به منبر دار فنا نشست

[...]

فیاض لاهیجی

مه را غم هلال تو رنجور می‌کند

خورشید بر رخت نظر از دور می‌کند

چشمش نظر ز صفحة آیینه بر نداشت

خورشید من مطالعة نور می‌کند

لعل تو از تبسّم کوثر سرشت خویش

[...]

حزین لاهیجی

اشکم نمک به دامن ناسور می کند

دربا ز رشک حوصله ام شور می کند

بیداد ناوک مژه زهراب دادهای

هرجا دلی ست خانهٔ زنبور می کند

ما را تن ضعیف چه باشد؟ که کوه را

[...]

سعیدا

هر کس نظر به سوی تو از دور می کند

هر خانه را خیال تو پرنور می کند

بگذر ز چین و چینی و در ساغر سفال

می نوش ای فقیر که فغفور می کند

بر داغ های کهنهٔ صد آرزوی خام

[...]

بلند اقبال

هر ناله ای که بربط وطنبور می کند

پیغام دلبری است که مذکور می کند

گوید که گر شوی توچوبهرام گورگیر

ناگه شکار عاقبت گور میکند

مستان بر اینکه باده دهد نشئه هوشیار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه