گنجور

 
صائب تبریزی

هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد

هر قطره ازودردل دریای دگردارد

از مصحف روی او دارد سبقی هر کس

در هر نظر آن عارض سیمای دگر دارد

در سایه هر خاری زین وادی بی پایان

آن لیلی بی پروا شیدای دگردارد

در ابر فروغ مه پوشیده نمی ماند

آن را که تویی در دل سیمای دگردارد

هر چند علم رعناست در معرکه هستی

آن کز سر جان خیزد بالای دگردارد

نبض دل بیتابان زین دست نمی جنبد

این موج سبک جولان دریای دگردارد

در دایره امکان این نشأه نمی باشد

پیمانه چشم او صهبای دگردارد

در شیشه گردون نیست کیفیت چشم او

این ساغر مرد افکن مینای دگردارد

شوخی که دلم خون کرد از وعده خلافیها

فردای قیامت هم فردای دگردارد

از شهد سخن هر کس شیرین نکند لب را

در طبله خاموشی حلوای دگردارد

چشمی که شود گریان از پرتو خورشیدش

در هر گره قطره دریای دگردارد

افتاده به جاهرچند در کنج دهن خالش

برطرف بناگوشش خط جای دگردارد

چون سیر کسی بیند رویش که زهر جانب

از خال وخط مشکین لالای دگردارد

گر نیست بجا عذرش بر جاست ز بی جایی

بیرون ز دو عالم دل مأوای دگردارد

زنهار مجو راحت از عالم آب وگل

کاین آهوی رم کرده صحرای دگردارد

در حلقه زلف او دل راست عجب شوری

در سلسله دیوانه غوغای دگردارد

از مستی شوق او در راه طلب عاشق

لغزید اگر پایش صد پای دگردارد

زین غمکده چون هرگز بیرون نگذارد پا

غیر از دل ما دلبر گر جای دگردارد

سیمرغ به چشم ما از پشه بود کمتر

در مد نظر این دام عنقای دگردارد

هر چند به شبنم گل شوید رخ گلگون را

رخسار به خون شسته سیمای دگردارد

در سینه خم هر چند بی جوش نمی باشد

در کاسه سرها می غوغای دگردارد

ای خواجه کوته بین بیداد مکن چندی

کاین بنده نافرمان مولای دگردارد

از گفته مولانا مدهوش شدم صائب

این ساغر روحانی صهبای دگر دارد

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

امروز جمال تو سیمای دگر دارد

امروز لب نوشت حلوای دگر دارد

امروز گل لعلت از شاخ دگر رستست

امروز قد سروت بالای دگر دارد

امروز خود آن ماهت در چرخ نمی‌گنجد

[...]

اسیری لاهیجی

روی تو بهر شیوه شیدای دگر دارد

زلف تو بهر تاری سودای دگر دارد

آن غمزه بهر تاری خون دگری ریزد

لعل تو بهر عشوه احیای دگر دارد

در هر خم گیسویت دیوانه دل دربند

[...]

فیض کاشانی

هر دم سر پر شورم سودای دگر دارد

آهوی جنون من صحرای دگر دارد

طوفان محیط عشق با دل چه تواند کرد

این قطره خون در سر دریای دگر دارد

ای خواجه سوداگر سودا ببرم از سر

[...]

حزین لاهیجی

دلم در خم زلف او سودای دگر دارد

با سلسله دیوانه غوغای دگر دارد

با جذبهٔ مشتاقی، باشد دو جهان گامی

در دامن دل عاشق، صحرای دگر دارد

صحرای طلب دارد، در هر قدمی طوری

[...]

آشفتهٔ شیرازی

امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد

کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد

نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم

با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد

عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه