یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم
یک گل بی خار شد عالم زدامن چیدنم
گرد دل می گشت بر گرد جهان گردیدنی
کرد مستغنی ز عالم گرد دل گردیدنم
دوری ره سرمه می کرد استخوانهای مرا
گر نمی آورد پایی در میان، لغزیدنم
داغ دارد شعله سرگرمیم خورشید را
هر سر ناخن هلالی شد ز سر خاریدنم
می گشایم در هوای رفتن آغوش وداع
نیست از غفلت چو گل در بوستان خندیدنم
گر به این تمکین مرا از خاک خواهی بر گرفت
بیقراریهای دل خواهد ز هم پاشیدنم
پیچ و تاب دل مرا آخر به زلف او رساند
این ره خوابیده شد کوتاه از پیچیدنم
می زنم برهم ز شوق نیستی بال نشاط
نیست بهر خرده جان چون شرر لرزیدنم
ذره نا چیزم اما از فروغ داغ عشق
آب می گردد به چشم آفتاب از دیدنم
بی دماغی باعث بیماری من گشته است
بیشتر سنگین شود بیماری از پرسیدنم
ظرف وصل او که دارد، کز نسیم مژده ای
تنگ شد بر آسمانها جای از بالیدنم
ان گرامی گوهرم صائب که در مصر وجود
پله میزان ید بیضا شد از سنجیدنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسکه با سامان شد از حسن ملیحی دیدنم
بر کباب دل نمک پاشد نگه دزدیدنم
آه کز غم در شب هجران او فریاد را
نالهٔ زنجیر می سازد به خود پیچیدنم
هر دو عالم کفهٔ میزان سزد قدر مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.