گنجور

 
صائب تبریزی

پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود

ماه تمام، دنبه گداز از نظر شود

یک ناله چون سپند نداریم بیشتر

انصاف نیست ناله ما بی اثر شود

قمری ز طوق حلقه کند نام سرو را

در گلشنی که قامت او جلوه گر شود

چشمی که هست شور قیامت فسانه اش

کی از تپیدن دل ما باخبر شود

چندان که خون دل ز شفق بیشتر خورم

چون صبح روشنایی من بیشتر شود

برگ گلی که مایه آرام بلبل است

بر شبنم رمیده جناح سفر شود

بر فرق هر که سایه درین نشائافکنی

در پیش آفتاب قیامت سیر شود

صائب مرا ز می نتوان سیر چشم کرد

کز آب تلخ، تشنه لبی بیشتر شود