اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
شب زشکر خواب ما را خط بیزاری بود
سنگ راهی نیست چون تعجیل در راه طلب
ریگ دایم در سفر از نرم رفتاری بود
بی شعوران را نسازد بیخبر رطل گران
مست گردیدن زصهبا فرع هشیاری بود
ما عبث در عشق دندان بر جگر می افشریم
بخیه بیکارست زخم تیغ چون کاری بود
در صدف گوهر زسنگینی گردیده است
کف به روی دست دریا از سبکباری بود
می توان پوشید چشم از هر چه می آید به چشم
آنچه نتوان چشم ازان پوشید بیداری بود
سختی ایام را صائب گوارا کن به صبر
چاره این راه ناهموار همواری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی حال و هوای اهل دل و عشق میپردازد. او میگوید که خواب مرگ برای آنها تنها بیداری و آگاهی است. اشاره میکند که در مسیر طلب، سنگها مانع نیستند و ریگها نشاندهنده نرمی و آرامش در سفر هستند. بیخبران به حقیقت و سنگینی زندگی واقف نیستند و عشق برای اهل دل همواره سختیهایی دارد. آنها در عشق زخمهای بسیاری میخورند و به زحمت با آن کنار میآیند. شاعر از قدرت صبر در مقابل سختیهای زندگی سخن میگوید و به این نکته میرسد که برای هموار کردن مسیر زندگی، باید به صبر و آرامش توجه کرد.
هوش مصنوعی: افراد با احساس و عاطفی با مرگ، که در خواب تلخی به سر میبرند، بیدار میشوند. در حالی که در شب، خواب ما به نوعی باعث دوری و جدایی از خوشیها و لذتها میشود.
هوش مصنوعی: مشکلات و موانع در مسیر هدف نباید شما را متوقف کند، زیرا با شکیبایی و نرمی میتوانید به مقصد خود برسید. در واقع، اگر با آرامش و حسنرفتار پیش بروید، سفر شما آسانتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: افراد نادان و بیخبر نمیتوانند چیزی را درک کنند و تنها با نوشیدن شراب سنگین مست میشوند. مستی ناشی از شراب، تنها یک جنبه فرعی از هشیاری و آگاهی است.
هوش مصنوعی: در عشق، ما بیهوده خود را ناراحت میکنیم و دندان بر جگر میفشاریم، چون زخمهایی که ناشی از درد عشق هستند، به جایی نمیرسند و درمان نمیشوند.
هوش مصنوعی: در درون صدف، جواهر به دلیل سنگینی خود قرار گرفته است، در حالی که دست دریا به خاطر سبکباری به شکل کف درآمده است.
هوش مصنوعی: میتوان به راحتی از دیدن هر چیزی چشم پوشید، اما نمیتوان نسبت به حقیقت بیداری و آگاهی چشمپوشی کرد.
هوش مصنوعی: سختیهای زندگی را با صبر نرمش کن، زیرا تنها با صبر میتوان این مسیر ناهموار را هموار کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که را در سر هوای چون تو دلداری بود
جان فدا کردن درین ره کمترین کاری بود
گر رود سر در سر سودای وصلت باک نیست
زین زیانها اندرین بازار بسیاری بود
دیدن روی تو میخواهد دلم ای کاشکی
[...]
هیچ میدانی تو هر طفلی که آید در جهان
از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد
گرچه خون میخورده اندر حبس تاریک رحم
وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود
این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.