عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
چگونه مشت خسی برق را عنان گیرد؟
به آه داشتم امیدها، ندانستم
که این فلک زده هم رنگ آسمان گیرد
چه احتیاج کمندست در شکار ترا؟
که چشم شوخ تو نخجیر با کمان گیرد
ز شرم عشق همان حلقه برون درست
اگرچه فاخته بر سرو آشیان گیرد
مجو ز دولت نوکیسه چشم و دل سیری
که این هما ز دهان سگ استخوان گیرد
چو صبح، تیغ دو دم هرکه کار فرماید
امید هست که در یک نفس جهان گیرد
ز برق حادثه نتوان به ناتوانی جست
که آتش از شمع اول به ریسمان گیرد
اگر ز خویش تو پهلو تهی توانی کرد
چو ماه عید رکاب تو آسمان گیرد
چنین که نیست قرارش به هیچ جا صائب
عجب که شبنم ما رنگ بوستان گیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساساتی عمیق و دلگیر نوشته شده است. شاعر به دنبال توصیف احساس ناتوانی و ناامیدی است و از اینکه چگونه عشق و زندگی میتوانند فرد را درگیر کنند، سخن میگوید. او از قدرت عشق، زیبایی آن و همچنین چالشهای ناشی از احساسات پرده برمیدارد. در اینجا، شاعر به نمادهایی مانند آسمان، برق، و شکار اشاره میکند تا مفاهیم پیچیدهای همچون امید و ناامیدی را در قالبی هنری به تصویر بکشد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که تحقق امیدها در زندگی گاهی به چالشهای غیرقابل پیشبینی وابسته است.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند آه یک موجود ضعیف کنترل شود؟ چگونه میتواند دست فقیر بر آتش بیفتد؟
هوش مصنوعی: با اندوه، به آرزوهایم امیدوار بودم، اما نمیدانستم که این دنیا هم میتواند به رنگ آسمان درآید.
هوش مصنوعی: چه نیازی به دام و گرفتار کردن در شکار توست؟ زیرا چشمان بازیگوش تو خود شکار را با تیر و کمان به دام میاندازند.
هوش مصنوعی: از شرم عشق، حلقهای که در خارج از دست است به درستی شکل میگیرد، هرچند که فاخته (پرندهای با صدای خاص) بر درخت سرو لانهاش را بسازد.
هوش مصنوعی: به دنبال نعمتها و ثروتهای ناسالم و بیاساس نباش، زیرا ممکن است با آنچه که داری، به جای خوشبختی تنها به دردسر و مشکلات بیشتری دچار شوی.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا میرسد و کسی با دقت و جسارت عمل کند، امید وجود دارد که در یک لحظه بتواند همه چیز را تحت کنترل خود درآورد.
هوش مصنوعی: از برقی که ناشی از حوادث است، نمیتوان در برابر ناتوانی جستجو کرد، زیرا آتش از شعلهی اول میتواند به ریسمانی منتقل شود.
هوش مصنوعی: اگر از خودت فاصله بگیری و کنار بروی، میتوانی همچون ماه در شب عید بدرخشی و به اوج برسی.
هوش مصنوعی: عجب نیست که شبنم ما به این دلیل که نمیتواند در هیچ جایی آرام بگیرد، رنگ و بوی باغ را به خود بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد
هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیرد
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح
[...]
بهار شد که چمن جام ارغوان گیرد
ز جوش سبزه زمین رنگ آسمان گیرد
به طرف باغ بساط زمردی فکنند
ز لاله برهمن خاک، طیلسان گیرد
به دوش نامیه دیبای بهمنی فکنند
[...]
چو ترک چشم تو ز ابروی خود کمان گیرد
بگو به تیر نخستین مرا نشان گیرد
فریب عشق به حرب بتی کشید مرا
که از رخش سپر از قامتش سنان گیرد
سپاه شاه که شهری به چار مه نگرفت
[...]
مگر نسیم به زلف تو شب مکان گیرد
که بامداد جهان را به مشک بان گیرد
ز قیرگون سر زلف تو یافت بس تو قیر
که قیروان سپهش تا به قیروان گیرد
اگر که ابرو، و مژگان به قوس بنمائی
[...]
برای اینکه مگر از تو دل نشان گیرد
ز هر کنار گریبان این و آن گیرد
اگرچه راه بسوی تو کاروان را نیست
دل از هوس چو جرس راه کاروان گیرد
کجاست چون تو کز اشراف شهر تا برسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.