فریاد که از کوتهی بخت ندارم
دستی که ترا تنگ در آغوش فشارم
کو بخت رسایی که در آن صبح بناگوش
دستی به دعا همچو سر زلف برآرم
پروانه بزم تو مرا شمع امید ست
در خلوت خاص تو اگر بار ندارم
این دست نگارین که من از زلف تو دیدم
مشکل که گشاید گره از رشته کارم
در طالع من نیست به گرد تو رسیدن
چون گرد یتیمی است زمین گیر، غبارم
دلکشترم از خال لب و خط بناگوش
در حاشیه بزم تو هر چند که خوارم
بی نیشتر خار، گل از من نتوان چید
چون آبله در پرده غیب است بهارم
از من مطلب جبهه واکرده که پیچید
چون غنچه بهم، تنگی این سبز حصارم
چون بیخبران خام مدانم، که رسیده است
در نقطه آغاز به انجام، شرارم
صد شکر که جز ساده دلی نیست متاعی
چون آینه در دست ازین نقش و نگارم
صائب ز فلک نیست مرا چشم نوازش
چون ماه تمام از دل خویش است مدارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان حسرت و ناکامی در عشق و زندگی میپردازد. او از بیچشمی بخت خود شکایت میکند و حسرت لحظاتی را میخورد که نمیتواند معشوقش را در آغوش بگیرد. شاعر با استفاده از تصاویری همچون پروانه و شمع به توصیف عشق و آرزوهایش میپردازد، در حالی که احساس میکند به طور فزایندهای از محبوبش دور است. او همچنین به زیباییهای معشوق و غمها و دردهای عاشقانهاش اشاره میکند و با احساس ناتوانی و یتیمی، به حالت دلشکسته و ناامید خود اعتراف میکند. در نهایت، شاعر به سادگی و دلسوزی خود اشاره میکند و تأکید میکند که زیباییها و زندگیاش مثل آینهای از عشق و امید است، هرچند که از نگاه دیگران ممکن است ناپسند به نظر بیاید.
هوش مصنوعی: از سر ناامیدی فریاد میزنم که بخت کمرمق من اجازه نمیدهد تو را به تنگی در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: کجا بختی خوشحالیام که در آن صبح، دستی به دعا بلند کنم مانند سر زلفی که به سمت آسمان میرسد.
هوش مصنوعی: من در محفل تو مانند پروانهای هستم که شعله امیدم همان شمعی است که در خلوت ویژهات میدرخشد، حتی اگر چیزی برای ارائه ندارم.
هوش مصنوعی: من این دست نوشته زیبا را که از موهای تو دیدم، میدانم که به راحتی نمیتواند مشکلی از کارم را حل کند.
هوش مصنوعی: در سرنوشت من وجود ندارد که به دور تو بیفتم؛ زیرا من همچون گرد و غبار یتیمی هستم که بر زمین نشسته و نتوانسته حرکت کند.
هوش مصنوعی: دلنشینتر از زیباییهای لب و خط دور گوش تو هستم، هرچند که در میانهی جشن تو، به حقارت افتادهام.
هوش مصنوعی: بدون وجود خار، نمیتوانم گلی بچینم؛ چرا که مثل آبله که در پرده پنهان است، بهار من هم در خفاست.
هوش مصنوعی: از من سوال نکن که چرا به درون خودم رفتهام، چون احساس میکنم مانند غنچهای که در حال بسته شدن است، در این فضای سبز محدود محاصره شدهام.
هوش مصنوعی: من افراد نادان را بیخبر نمیدانم، زیرا در واقع به نقطهای رسیدهام که آغاز و پایان در هم تنیده شدهاند و من همچون آتشی در دل این وضعیت هستم.
هوش مصنوعی: بسیار خوب است که تنها سادگی و صداقت در دستم هست، مانند آینهای که از جذابیت این دنیا بیخبر است.
هوش مصنوعی: من از آسمان انتظار هیچ توجه و زیبایی ندارم، زیرا زیبایی و روشنی واقعی از درون خودم سرچشمه میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از مجلستان هرگز بیرون نگذارم
وز جان و دل ودیده گرامیتر دارم
بر فرق شما آب گل سوری بارم
با جام چو آبی به هم اندر بگسارم
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفش
تابو که به تفصیل سر جمله بر آرم
خندید به من بر سر زلفینک مشگین
یک پیچ بپیچید و غلط کرد شمارم
بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم
تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بیروی تو گلهای چمن خار شمارم
نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد
[...]
دریاب که من طاقت هجر تو ندارم
بشتاب که افتاد به جان بهر تو کارم
از من تو کران کردی و خون ماند به چشمم
گوهر ز برم رفته و دریا به کنارم
هر روز دم سرد، مگر باد خزانم
[...]
بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم
ور جنت فردوس بود، دوست ندارم
از دست رقیبان نروم، ور برود سر
من خاک در دوست به دشمن نگذارم
پرورده به خون جگرش بودم و چون اشک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.