چشم میپوشی ازان رخسارِ جانپرور چرا؟
میکنی آیینه را پنهان ز روشنگر چرا
غیرتی کن چون گهر جیبِ صدف را چاک کن
میخوری سیلی درین دریای بی لنگر چرا
خردهٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرار
میزنی چندین گره بر روی یکدیگر چرا
صیقلی کن سینهٔ خود را به آهِ آتشین
میکنی دریوزهٔ نور از مه و اختر چرا
پارهکن زنّارِ جوهر از میانِ خویشتن
خونِ مردم میخوری ای تیغِ بدگوهر چرا
نیست جای پَرفشانی چاردیوارِ قفس
ماندهای در تنگنای طارمِ اخضر چرا
بر سپندِ شوخ، مجمر تنگنای دوزخ است
بر نمیآیی چو بوی عود ازین مجمر چرا
میتوانی شد چراغِ خلوتِ روحانیان
میکنی ضبطِ نفس در زیرِ خاکستر چرا
آفتابِ دولتِ بیدار بر بالینِ توست
میشوی با خواب ای بیدرد همبستر چرا
نیستی صائب حریفِ تلخیِ ایامِ هجر
جان نمیسازی نثارِ صحبتِ شکّر چرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوقه خود میپرسد که چرا زیبایی و جذابیتش را پنهان میکند و از نور و روشنایی دوری میگزینید. او به او توصیه میکند که همانند دُر، ارزش خود را نمایان کند و از دردها و مشکلات حیات نترسد. شاعر همچنین از او میخواهد که روح خود را مانند آتش صیقل دهد و از تاریکی و سکوت بپرهیزد. او به او یادآوری میکند که باید به خود بیندیشد و به دنبال نور و روشنایی باشد، و نباید به خواب غفلت دچار شود؛ چرا که زمان به سرعت میگذرد و او نباید در سختیها و دوریها غرق شود. در نهایت، شاعر از عدم توجه او به دردهای جدایی و تلخیها سخن میگوید و از او میخواهد که به زندگی و ارتباطات عمیقتری فکر کند.
هوش مصنوعی: چرا از چهرهی دلنواز خود چشم میپوشی؟ چرا نمیگذاری نور و روشنیات در آینه نمایان شود؟
هوش مصنوعی: با غیرت باش و مانند مروارید، جیب صدف را شکاف بده. چرا در این دریای بی لنگر سیلی میخوری؟
هوش مصنوعی: آشکار است که در دل سنگ، لطافت و جانی وجود دارد که وقتی شوق و محبت به آن میورزیم، خود را نشان میدهد. به همین دلیل، جای تعجب نیست که چرا دست به کار میشویم و مسائل پیچیده را بر هم انباشته میکنیم.
هوش مصنوعی: سینهٔ خود را با حسرت و اشتیاقی عمیق براق کن، چرا که با این حس، میتوانی از نور ماه و ستارهها درخواست کنی و به دست آوری.
هوش مصنوعی: ای تیغِ بدجنس، چرا به جان مردم میافتی و خون آنها را میریزی، در حالی که خودت باید زنجیر و قید را از وجودت بگسلانی؟
هوش مصنوعی: جای پرواز و اوجگیری در میان دیوارهای قفس نیست. چرا در شرایط دشوار و محدودیت ماندهای؟
هوش مصنوعی: بر روی آتش شادی، ظرفی پر از دودی است که تو نمیتوانی آن را تحمل کنی، چون مانند بوی خوش عود از این ظرف برخاسته نیستی.
هوش مصنوعی: میتوانی به نور راهنمایی برای عالمان تبدیل شوی، اما چرا در زیر خاکستر نفس خود را پنهان میکنی؟
هوش مصنوعی: خورشید خوشبختی و موفقیت در کنار توست، اما تو با خواب و بیتوجهی به آن، در آرامش هستی. چرا باید در خواب و بیدردی به سر ببری؟
هوش مصنوعی: صائب، تو که در روزگار تلخ جدایی وجود نداری، چرا جان خود را برای گفتوگو و یادآوری شیرینی تعلق خاطر نثار نمیکنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.