گنجور

 
صائب تبریزی

بی برگی ما برگ نشاط است چمن را

شیرازه گلزار بود خار و خس ما

از خامی ما عشق به زنهار درآمد

خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما

صائب نفس سوختگان حوصله سوزست

زندان خموشی چه کند با نفس ما؟

در غنچه دل زنگ برآرد نفس ما

رسوایی گلبانگ ندارد جرس ما

همطالع بیدیم درین باغ که باشد

سر پیش فکندن ثمر پیشرس ما

در عالم حیرانی ما جوش بهارست

در ظاهر اگر خشک نماید قفس ما

ما چشم ندوزیم به عیب از هنر خلق

هرگز ننشیند به جراحت مگس ما

چون سینه خورشید نفس پخته برآریم

چون صبح ندارد رگ خامی نفس ما

بیدار شد از ناله بلبل گل تصویر

در خواب بهارست همان، دادرس ما

از باد خزان سرد نگردد دل گرمش

هر غنچه که خندید به روی قفس ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۸۱۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما

کوتاه ز دامان تو دست هوس ما

ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست

سرتاسر آفاق صدای جرس ما

آن بلبل مستیم که دور از گل رویت

[...]

فیاض لاهیجی

ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما

ای ناله بیا دود برآر از قفس ما

امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟

کز ناله خراشیده گلوی جرس ما

بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای

[...]

اسیر شهرستانی

آیینه شود دود چراغ نفس ما

خورشید بود سایه خار هوس ما

آن مشت غباریم که در راه محبت

شد ریگ روان قافله بی جرس ما

کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب

[...]

بیدل دهلوی

دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

از قافله دور است خروش جرس ما

هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم

پرواز به منظر نرسد از قفس ما

بر هیچ‌کس افسانهٔ امید نخواندیم

[...]

حزین لاهیجی

گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما

چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما

با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم

گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما

کوتاه صفیرم، قفسم را بگذارید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه