شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم
از گرستن تر نگردد دامن پیراهنم
نیست شمعی در سرای من، ولی از سوز دل
می درخشد همچو چشم شیر شبها روزنم
دشمنان را می کنم از چرب نرمی سازگار
خار می گردد گل بی خار در پیراهنم
خون رحم آید به جوش از چشم شرم الود من
دست خالی می رود گلچین برون از گلشنم
تا گسستم رشته پیوند از زال جهان
سر برآورد از گریبان مسیحا سوزنم
بعد ایامی که گلها از سفر باز آمدند
چون نسیم صبحدم می باید از خود رفتنم
شوق اگر صائب چنین گردد گریبانگیرمن
می کند کوتاه دست خار را از دامنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دشواریهای درونی شاعر پرداخته است. او از درد و رنجی که در دل دارد سخن میگوید و به نداشتن محبت و نور در زندگیاش اشاره میکند. شاعر با توصیف شمعی که در پرده است، به دلسوزی و غم خود میپردازد. همچنین، از روابط اجتماعی و تأثیر آن بر روی روحیهاش صحبت میکند و به احساسی از ناامیدی و دلتنگی بعد از دوری از گلها اشاره مینماید. در نهایت، شاعر حسرت و شوقی را بیان میکند که او را به سمت رهایی از این شرایط میکشاند.
هوش مصنوعی: شمعی که در روشنایی پنهان است، اشکهای من را به زمین میریزد و این اشکها از شدت ناراحتی باعث نمیشود دامن پیراهنم خیس شود.
هوش مصنوعی: در خانهام شمعی وجود ندارد، اما از شدت سوز دل، مانند چشم شیر در شب میدرخشد و نور میافشاند.
هوش مصنوعی: من با حرفهای شیرین و قدرت نرمافزاری، دشمنان را تضعیف میکنم. گل بدون خار نمایان میشود، مانند پیراهنی که بر تن دارم.
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک شرم به راه میافتد و در این حال من دستم خالی است و نمیتوانم از باغ گلها چیزی برگزینم.
هوش مصنوعی: وقتی که پیوند خود را از دنیای فانی جدا کردم، درد و رنجی که در وجودم بود، مانند نالهای از دل من به آسمان برمیخیزد.
هوش مصنوعی: بعد از گذشت مدتی که گلها به خانه برگشتند، باید مثل نسیم صبح زود از اینجا بروم.
هوش مصنوعی: اگر شوق چنان بر من غلبه کند، مرا درگیر میکند و باعث میشود که نتوانم حتی خارها را از دامنم دور کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
نی تو گفتی عالمی در عشق او برهم زنم
نی تو دست او گرفتی عهد کردی دو به دو
کز پی آن جان و دل این جان و دل را برکنم
نور چشمت چون منم دورم مبین ای نور چشم
[...]
عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم
من خراب مسجد و افتاده سجادهام
میروم باشد که خود را در خرابات افکنم
ساقی دوران هر آن خون کز گلوی شیشه ریخت
[...]
چون کمانت تا پیئی بر استخوان دارد تنم
گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم
رشتهٔ تن گر نبودی غرق خون از تیغ هجر
کس ندانستی مرا از رشتهٔ پیراهنم
گر به سوی مهر رخسارت که چشم کس ندید
[...]
با تو عمری شد که لاف دوستداری میزنم
لاجرم اکنون ز هجرانت به کام دشمنم
غنچهوار از دست دل خواهم گریبان چاک زد
چند سوزم لب به مهر و شعله در پیراهنم
گفتهای: خون ریزمت دست ار به دامانم زنی
[...]
شب که سر از حلقه سلک سگانت برزنم
طوقدار حلقه دم باد از ایشان گردنم
مهر و مه تابد ز روزن ور تو مهمانم شوی
بر فلک تابد فروغ مهر و ماه از روزنم
در تن از پیوند دل هر جا فتاده آتشیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.