چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟
که خون رامشک سازد در دل صیاد، آهویش
ز گل پیراهنی چشم نسیم آشنادارم
که از رنگ است پابرجاتر از دلبستگی بویش
تمنای ترحم دارم از خورشید رخساری
که یک زخم نمایان است صبح ازدست و بازویش
رگ خوابش عنان دولت بیدار میگردد
دلی کافتاد در سرپنجه مژگان دلجویش
ازان در دل گره چون لاله دارم شکوه خونین
که خاکستر شود اشک کباب از گرمی خویش
کجا دامان آن آتش عنان راخون ماگیرد؟
به خون رنگین نمی گردد زتیزی تیغ ابرویش
کمند از طوق قمری حلقه سازد سرو بستانی
اگر بر طرف باغ افتد ز شوخی راه آهویش
میسر نیست چشم از روی او برداشتن صائب
که چون خواب بهاران است گیرا چشم جادویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احساساتی عمیق و عاشقانه است که راوی نسبت به معشوق خود دارد. او به طور خاص به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و تأثیر عطر و بوی او را بر دل و جانش توصیف میکند. راوی از خورشید درخواست ترحم میکند و ابراز میکند که زخم عشقش چقدر عمیق و دردناک است. او به قدرت و تأثیر مژگان معشوق اشاره دارد که دل او را تحت تأثیر قرار میدهد و در نگاهش شیرینی و جادویی به وجود میآورد. به طور کلی، شعر از عواطف شدید و زیباییهای طبیعی و عاشقانه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: این بیت به ارتباط و تشابه بین دو چیز اشاره دارد. در اینجا، بوی عطر و زیبایی طبیعت به نوعی با عواطف و احساسات مرتبط شدهاند. بوی عطر میتواند در دل صیاد، که به نوعی نماد شکارچی و جستجوگر است، احساسی عمیق و شگفتی ایجاد کند، بهگونهای که یادآور شکار آهو باشد. بهعبارت دیگر، این تصویرسازی بیانگر ارتباط عمیق و لطیف میان هنر و زیبایی طبیعت است.
هوش مصنوعی: من پیراهنی از گل دارم که نسیم با آن آشناست و بوی آن از رنگش بیشتر پایدار و ثابت است.
هوش مصنوعی: از خورشید زیبایی که یک زخم بر چهرهاش نمایان است، تقاضای رحمت و بخشش دارم.
هوش مصنوعی: رگی که خواب و آرامش را به دست میآورد، قدرت و ثروت را بیدار میکند. دلی که در تسلط چشمهای زیبا و دلکش او افتاده باشد، دیگر نمیتواند از عشق و محبت دور بماند.
هوش مصنوعی: در دل من گرهای وجود دارد، مانند لالهای که با جوانههای خود درد و رنج را فریاد میزند. این درد آنقدر سوزان است که اشکهایم در اثر احساسات شدیدم به خاکستر تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: کجا میتوان آن آتش را که دامانش را به خون ما آغشته کند، پیدا کرد؟ تیغ ابروی او آنچنان تیز است که به خون رنگین نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر سرو باغی در کنار باغ به سر و ته افتاده باشد، مانند گلی دلفریب است که در دام دوستش دچار شده و خود را در کمند عشق و محبت درگیر میکند.
هوش مصنوعی: نگاه کردن به چهره او به راحتی ممکن نیست، چرا که جذابیت و سحر چشمانش همچون خواب شیرین بهار است و آدم را مجذوب خود میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من دست بازی می کند هر لحظه با مویش
معاذالله که گر ناگه ببیند چشم بدخویش
گهی کز در برون آید به عیاری و رعنایی
زهی تاراج جان و دل به هر سو کاوفتد هویش
گرفته آتش اندر جان و می سوزد همه مستی
[...]
از آن چون شمع میسوزد دلم در شام گیسویش
که جانها سجده میآرند در محراب ابرویش
سواد خال او دارم به جای نور در دیده
مباد از چشم من خالی، خیال خال هندویش
صبا میبرد با ضعفی قوی پیغام ما امشب
[...]
مرا از روی هر دلبر تجلی میکند رویش
نه از یکسوش می بینم که میبینم ز هر سویش
کشد هر دم مرا سویی کمند زلف مه رویی
که اندر هر سر موئی نمیبینم بجز مویش
ندانم چشم جادویش چو افسون خواند بر چشمم
[...]
نمیخواهد که دست کس رسد بر طاق ابرویش
بود پیوسته آن ابرو بلند از تندی خویش
چنین در خاک و خون افتاده ام مگذرا ای همدم
که میترسم بخون من کشد تهمت سگ کویش
پی تسکین دل خواهم نشینم پهلویش لیکن
[...]
بکویش می روم بهر تماشای مه رویش
تماشاییست از رسواییم امروز در کویش
ندارم تاب تیر غمزهای آن کمان ابرو
مگر سویم بتندی ننگرد تا بنگرم سویش
چه حاجت با رقیبان دگر در منع من او را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.