بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
زندگی دشوار و ترک زندگی آسان شده است
خواب من بیداری و بیداریم گشته است خواب
منقلب اوضاع من از گردش دوران شده است
دل ضعیف و مغز پوچ و خلق تنگ و فهم کند
اشتها کم، حرص افزون، معده نافرمان شده است
چشم کند و گوش سنگین، دست لرزان، پای سست
جای دندان جانشین گوهر دندان شده است
می رود آب از دهان و چشم من بی اختیار
کشتی بی لنگرم بازیچه طوفان شده است
رعشه برده است از کفم بیرون عنان اختیار
زین تزلزل، خانه معمور تن ویران شده است
عمر گردیده است از قد دو تا پا در رکاب
زندگی زین اسباب چوگانی سبک جولان شده است
هر رگی در پیکر زار من از موی سفید
چون چراغ صبحدم بر زندگی لرزان شده است
قامتم گشته است از بار گنه خم چون کمان
آه چون تیر خدنگ از سینه ام پران شده است
کرده دلسرد از حیاتم برگریزان حواس
زین خزان بی مروت گلشنم ویران شده است
در کهنسالی مرا کرده است صید خویش حرص
جسم من در زندگانی طعمه موران شده است
گوی سر در فکر رفتن نیست از میدان خاک
قامت خم گشته ام هر چند چون چوگان شده است
رفته جز یاد جوانی هر چه هست از خاطرم
طاق نسیان قامتم هر چند از دوران شده است
ریشه طول امل هر روز می گردد زیاد
از خزان هر چند نخل قامتم لرزان شده است
چون کنم کفران نعمت، کز گرانی های گوش
عالم پر شور بر من شهر خاموشان شده است
صبح محشر نیست گر موی سفید من، چرا
صائب اوراق حواسم نامه پران شده است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربهها و احساسات شاعر در دوران پیری است. او از سختیهای زندگی و تغییرات جسمی و روحی خود در این سن صحبت میکند. شعر به توصیف ضعفهای جسمانی مانند کاهش شنوایی و بینایی، لرزش دست و پا، و افسردگی ناشی از پیری میپردازد. شاعر به احساس تنهایی و احساس شکست در برابر زمان اشاره میکند و پیری را همچون زندانی میداند که او را در بر گرفته است. همچنین، او به یادآوری دوران جوانی و ناراحتی از گذر زمان و ناپایداری زندگی میپردازد. در نهایت، شاعر از سردرگمی و غم ناشی از پیری و از دست دادن جوانی شکایت میکند.
هوش مصنوعی: زندگی برای من مانند زندانی است که در اثر پیری به سختی افتاده و ادامه دادن زندگی اکنون برایم آسانتر از گذشته نیست.
هوش مصنوعی: خواب و بیداری من تغییر کرده و به هم ریخته است. وضعیت من تحت تأثیر تغییرات زمان و روزگار قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دل ضعیف و فکر توخالی، روحی تنگ و درک اندک دارد؛ در حالی که هرچه به او میرسد، هنوز کم نامیده میشود و حریصتر میشود، در حالی که معدهاش دیگر فرمانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: چشمها ضعیف و گوشها سنگین شدهاند. دستان میلرزند و پاها استقامت ندارند. جای دندانها، جانشین گوهری از دندانها شده است.
هوش مصنوعی: بدون کنترل از دهان و چشم من آب میریزد و کشتی بی لنگر من به بازیچهای در میان طوفان تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: به دلیل تغییرات و ناپایداریهایی که در زندگیام به وجود آمده، کنترل و اختیار من از دست رفته است و این بیثباتی باعث شده که وجودم که مانند یک خانه محکم باشد، اکنون ویران و نابود شده است.
هوش مصنوعی: عمر ما به سرعت سپری شده و ما در این زندگی با تمامی ابزارها و امکانات، همچون اسبی که به راحتی در میدان میدود، در حال حرکت و جنب و جوش هستیم.
هوش مصنوعی: هر رگ در بدن ضعیف و نزار من، مانند موی سفید روشن و درخشان صبح، بر زندگی نااستوار و لرزان من تابیده است.
هوش مصنوعی: به خاطر گناهانم به شدت خمیده و ناتوان شدهام، مانند کمانی که در حال کشش است. آهی از دل برآمده و همچون تیر از سینهام بیرون پرتاب شده است.
هوش مصنوعی: از زندگی ناامید شدهام و ذهنم از من دور شده است. به خاطر این پاییز بیرحم، باغ من خراب و ویران گشته است.
هوش مصنوعی: در پیری، حرص و میل به زندگی مرا به دام انداخته است و اکنون جسم من به عنوان طعمهای برای مورچهها به حساب میآید.
هوش مصنوعی: سرم در فکر رفتن نیست، من از میدان زندگی خسته و خمیدهام، هرچند که شرایط زندگی مرا به حالت گذرا و ناپایدار تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: هر چه از یاد جوانیام باقی مانده، در خاطرم گم شده است و با وجود این که زمان گذشته، هنوز هم قامت من نشانهای از آن دوران است.
هوش مصنوعی: هر روز آرزوی طولانیتری در ذهنم شکل میگیرد و حتی با وجود اینکه شاخ و برگ من در اثر پاییز لرزان شده است، باز هم بر بلندای بلندپروازیهایم افزوده میشود.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم نعمتها را نادیده بگیرم، در حالی که به خاطر مشکلات و سختیهایی که همه جا را پر کرده، سکوت و بیتوجهی بر من غالب شده است؟
هوش مصنوعی: صبح قیامت فرقی نمیکند اگر موی سفید من باشد، چرا که من حواسم به چیزهای دیگر پرت شده و گویی نیروی تمرکز خود را از دست دادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
کز ته هر حلقه خورشید دگر تابان شده است
می مکد چون شمع تا روز جزا انگشت خویش
هر که بر خوان وصال او شبی مهمان شده است
آسمان از کهکشان در حلقه زنار اوست
[...]
جانشین سفره، اکنون قالی کرمان شده است
شیشه الوان، بجای نعمت الوان شده است
بسکه دانند از قدوم دوستان خود را خراب
سیل در کاشانه ها اکنون به از مهمان شده است
پشت و روی خود یکی کن، خواهی ار ارزندگی
[...]
باز سرگرمی نظاره به سامان شده است
شعلهٔ ایمن دیدارگلافشان شده است
زین چراغانکه طربجوشی انجم دارد
آسمانی دگر از آب نمایان شده است
در دل آب به این رنگ چمن پیراکیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.