عندلیبی که به دل هست ز غیرت خارش
نفس صبح قیامت دمد از منقارش
از بهار چمن افروز چه گل خواهد چید؟
می پرستی که نباشد به گرو دستارش
دست از پرورش شاخ امل کوته دار
کاین نهالی است که باشد گره دل بارش
گلشنی را که بود دیده گلچین در پی
مژه بر هم نزند خار سر دیوارش
حاصل نعمت دنیا همه زرق است و فریب
این درختی است که پوچ است سراسر بارش
کیست امروز درین باغ بغیر از صائب ؟
عندلیبی که چکد خون دل از منقارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و حسرت است. شاعر از عندلیبی سخن میگوید که دلبستهای دارد و میخواهد در صبح قیامت از صدای آن بلبل و زحماتش بگوید. او به گلها و زیباییهای بستان اشاره دارد، اما از فقدان محبت و انسانهایی که به دلمشغولیهایش اهمیت نمیدهند، شکایت میکند. شاعر تأکید میکند که زندگی پر از فریب و زرق و برق است و در این باغ، تنها اوست که درد دلش را حس میکند. در نهایت، این اثر به احساس تنهایی و ناامیدی شاعر اشاره دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای که در دل من جا دارد، در روز قیامت با غیرت و شجاعت خود، آوازش را به گوش میرساند و از منقار خود بر میآورد.
هوش مصنوعی: از بهار و شکوفایی چمن، چه گلهایی میتواند بچیند؟ این میپرستی که حتی دستمالش هم به کسی وابسته نیست.
هوش مصنوعی: دست از تلاش برای پرورش امید و آرزوهای غیرواقعی بردار، زیرا این آرزوها میتوانند به دل انسان آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ظرافت نگاه شده است. درختان و گلها در باغی زیبا رشد کردهاند، اما خارهایی در اطراف دیوار وجود دارد که نمیگذارد زیبایی آنها کاملاً نمایان شود. در واقع، زیبایی و زیبایندگان درکنار سختیها و موانع زندگی قرار دارند و ممکن است این موانع مانع از درخشش کامل زیبایی شوند.
هوش مصنوعی: زندگی دنیوی پر از ظواهر فریبنده و ناپایدار است؛ همچون درختی که به نظر پربار میآید، ولی تمام میوههای آن بیارزش و توخالیاند.
هوش مصنوعی: امروز در این باغ، جز صائب کسی وجود ندارد؛ پرندهای که از دلش خون میچکد و با منقار خود این درد را بیان میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو را پای بگل می رود از رفتارش
واب شیرین ز عقیق لب شکربارش
راهب دیر که خورشید پرستش خوانند
نیست جز حلقه ی گیسوی بتم زنارش
هرکرا عقل درین راه مربّی باشد
[...]
گرچه جان می دهم از آرزوی دیدارش
جان نو داد بمن صورت معنی دارش
بنگر آن دایره روی و برو نقطه خال
دست تقدیر بصد لطف زده پرگارش
بوستانیست که قدر شکر و گل بشکست
[...]
فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش
گُل در اندیشه که چُون عشوه کُنَد در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بِکُشَند
خواجه آن است که باشد غَمِ خدمتکارش
جایِ آن است که خون موج زَنَد در دلِ لعل
[...]
خواجه مستست، ببین در سر و در دستارش
لطف فرما و زمانی ز کرم باز آرش
بر سر کوی تو هر کس که رسد مست شود
گویی از باده سرشتند در و دیوارش
پیش رویت ز خجالت ننماید خورشید
[...]
گردش جام که زد صنع ازل پرگارش
سرنپیچد ز خط این دایره زنگارش
سر ما و در میخانه ای که از رفعت قدر
سایه بر بام فلک می فکند دیوارش
نیست وجه من مخمور جز این دلق کهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.