ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش
که هر پیمانه چون آیینه آرد برسر نازش
لب حرف آفرینش تا حدیثی را به هم بندد
هزاران دفتر انشا می کند چشم سخنسازش
نگاه موشکافان بی خبر بود از دهان او
نشد تاخط مشکین چون لب پیمانه دمسازش
ز صید لاغر من میهمانداری نمی آید
خوشا کبکی که سازد سینه پای انداز شهبازش
کجا دارد خبر از اوج استغنای شاخ گل؟
گرفتاری که از بام قفس نگذشته پروازش
اگر چون تیغ خاموشی شعار خود کند عاشق
همان برروی کار افتد چو جوهر بخیه رازش
حریف گوشه ابروی صیقل نیستم صائب
من و آیینه تاری که نتوان داد پردازش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای مختلف، به توصیف چشمان دلربا و لبهای دلنشین معشوق میپردازد. او به این نکته اشاره میکند که معشوق همچون جامی است که زیباییاش را به نمایش میگذارد و هر نگاه به او مانند آینهای است که زیباییاش را منعکس میکند. همچنین شاعر بیان میکند که او همواره در تلاش است تا احساساتش را به تصویر بکشاند ولی به دلیل جذابیت معشوق، نمیتواند به خوبی این کار را انجام دهد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در برابر زیبایی و魅یّت معشوق، او خود را در موقعیتی ناتوان میبیند.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جاذبه چشمان فردی اشاره دارد که به قدح یا پیالهای تشبیه میشود. هر بار که این پیاله پر میشود، به گونهای جلوهگری میکند که انگار تصویری از زیبایی او را بازتاب میدهد. در واقع، این چشمان دلربا به قدحی تبدیل شدهاند که در آن، ناز و لطافت بینظیر او به نمایش گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: چشمی که سخن میسازد، تا بخواهد داستانی را بسازد، هزاران دفتر داستان و انشا مینویسد. این چشم، در آفرینش و بیان حرفها و شنیدهها، مهارت فوقالعادهای دارد.
هوش مصنوعی: نگاه تیزبینان از سخنان او بیخبر بود و نتوانستند متوجه شوند که چه چیزی در دل او میگذرد، مانند خطی که بر روی لب پیمانه نقش بسته و میتواند نشاندهنده حالتی خاص باشد.
هوش مصنوعی: از شکار من که ضعیف و لاغر است، پذیرایی نمیکنند. خوشا به حال کبکی که با دلیری و شجاعت در برابر شکارچی بلندپروازش میایستد.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند کسی که هنوز از زندان قفس بیرون نرفته است، از بلندیهای آزادی و بینیازی شاخ گل باخبر باشد؟
هوش مصنوعی: اگر شخصی مانند تیغی که خاموش است، به عشق خود بپردازد، عاشق با عشقش به کار خواهد افتاد، مانند جوهر بخیه که رازش را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم با زیبایی و جذابیت ابروهای کسی رقابت کنم، زیرا من و آیینهای که در آن نگاه میکنم، نمیتوانیم در برابر آن زیبایی تاب بیاوریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو سه ترجیع جمع آمد، که جان بشکفت از آغازش
ولی ترسم که بگریزد، سبکتر بندها سازش
شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش
ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش
به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون
اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش
ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون
[...]
خداوندا مکن کس را شهید خنجر نازش
مگردان جز دل من مرغ دیگر صید شهبازش
الهی طاقت بیداد رشکم نیست ننمایی
بجز اندیشه قتلم کسی را محرم رازش
دلم در دام صیاد است یارب آرزو دارم
[...]
دلم، از بیکسی مینالد و، کس نیست دمسازش؛
چو مرغی کو جدا افتاده باشد از همآوازش!
همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی
که خون میریزد از بال کبوتر وقت پروازش
بر آن در شب ز غوغای سگان بودم به این خوشدل
[...]
به حرف آید گر او با من دهم جان را به آوازش
ز دستم ور کشد دامن بگیرم آستین بازش
کندگر پست چون خاکم نشینم باز در راهش
فزون شد گر بکم جانم فزون از جان خرم نازش
بود دل بهر آن در برکه باشد دست پروردش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.