من که در سر هوس طره دستارم نیست
هیچ با سایه اقبال هما کارم نیست
غم و غمخوار به اندازه هم می باشند
شادم از بی کسی خویش که غمخوارم نیست
از خریدار به گوهر چه رسد غیر شکست؟
زان گرمی است متاعم که خریدارم نیست
هر چه در خاطر او می گذرد می دانم
با چنین قرب، به خاک در او بارم نیست
سیل عشق تو به آن پایه رسانید مرا
که به جز جغد کسی خانه نگهدارم نیست
رشته نسبت ما و تو رسا افتاده است
گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست
ای که از ننگ گرفتاری من می پیچی
بنما حلقه دامی که گرفتارم نیست
آنچنان نقطه خال تو ربوده است مرا
که به فرمان، قدم خویش چو پرگارم نیست
ابر از گریه من چون نشود تر صائب؟
مرد سر پنجه مژگان گهربارم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق شاعر در مورد عشق و زندگی میپردازد. شاعر از نداشتن امید و اعتنا به سرنوشت خود سخن میگوید و بیان میکند که غم و شادی در زندگیاش متناسب است. او به تنهاییاش اشاره میکند و از رابطهاش با طرف مقابل خود تشبیهاتی میکند که نشاندهندهی وابستگی عمیق اوست. عشق او به حدی رسیده که دیگر هیچ چیز جز تنهایی و درد را نمیبیند. شاعر همچنین به عدم درک و نادیده گرفته شدن خود در این عشق اشاره دارد و به نوعی از مطلوب بودن و عدم دسترسی به معشوق میگوید. در نهایت، او به غمهایش و فضای عاطفی خود اشاره میکند که در آن احساس پوچی و غمگینی عمیقی دارد.
هوش مصنوعی: من که در خیال و آرزوی داشتن موهای بلندم هستم، هیچ ارتباطی با شانس و خوشبختی ندارم.
هوش مصنوعی: غم و کسانی که به غم من توجه دارند، هر کدام به اندازه یکدیگر هستند. من از اینکه تنهایم خوشحالم، زیرا کسی نیست که از غمم خبر داشته باشد.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از خریدار به ارزش میرسد، شکستگی است. این به این دلیل است که از شدت اشتیاق و علاقهام، نیازی به خریدار ندارم.
هوش مصنوعی: هر چه در ذهن او میگذرد را میدانم، اما با این نزدیکی و محبت، جز اینکه به زمین او بیفتم، چیزی نمیتوانم بگویم.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا به حدی رسانده که هیچکس جز جغد نمیتواند در خانهام بماند.
هوش مصنوعی: رابطه ما با یکدیگر محکم و روشن است و هیچ مانعی در آن وجود ندارد؛ زلفی که در این زمینه به آن اشاره شده، همان موضوعی است که در کار من نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر شرمندگی از شرایط من دوری میکنی، کمی مهربانی کن و نشانی از دامهایی که مرا گرفتار کردهاند را نشان بده که واقعاً گذرگاهی برای نجاتم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چنان به عشق تو گرفتار شدهام که حتی نمیتوانم به میل خود قدم بردارم و همه چیز تحت تاثیر تو است.
هوش مصنوعی: ابر به خاطر غم من چرا نمیبارد، صائب؟ من که دیگر آن مردی نیستم که با اشکهای گرانبارم میتوانم تأثیر بگذارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خون من نیست به تشریف شهادت قابل
ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست
من که آب از جگر لعل برآرم به فسون
بوسه ای رنگ ازان لعل گهربارم نیست
صائب از قحط خریدار خموشم، ورنه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.