گنجور

 
صائب تبریزی

چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟

راهرو گرم چو گردید ز منزل گذرد

دامن تیغ ز خونم شرر افشان گردید

تا ازین شعله چه بر دامن قاتل گذرد

داغ تا چند نهان در ته مرهم باشد؟

عمر آیینه ما چند درین گل گذرد؟

سالک آن است که بنشیند و سیار شود

رهرو آن است که از قطع مراحل گذرد

دل بیتاب من و گوشه عزلت، هیهات

چه خیال است که پروانه ز محفل گذرد؟

رهرو عشق غم پای سلامت نخورد

خار این بادیه از آبله دل گذرد

چشم حیرت زدگان جذبه دیگر دارد

حسن از عشق محال است که غافل گذرد

اهل دل فارغ از اندیشه باطل باشند

عمر نادان به تمیز حق و باطل گذرد

چه عجب صائب اگر دل به تماشای تو داد؟

که صنوبر ز تماشای تو از دل گذرد

 
 
 
صائب تبریزی

هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد

موج آشفتگی از دامن سنبل گذرد

که گذشته ازین باغ، که تا دامن حشر

عرق شرم ورق بر ورق گل گذرد

دامنش در گرو خار ندامت ماند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

بس که بیگانگی از خاطر آن گل گذرد

تا خیالش ز دل ما به تغافل گذرد

نتوان داشت به زنجیر در آن انجمنم

که بجز حرف پریشانی کاکل گذرد

غیر کاکل به سر او نشنیده است کسی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه