گنجور

 
صائب تبریزی

دلی که آتش روی تواش کباب کند

ز اشک شادی خودمستی شراب کند

فغان که باده مردافکنی نمی یابم

که چشم شوخ تو بیرحم را به خواب کند

تو چون در آیینه بینی عجب تماشایی است

که آفتاب تماشای آفتاب کند

سزای مرهم کافور سرد مهران است

جراحتی که شکایت ز مشک ناب کند

به حرف تلخ مرا مشفقی که توبه دهد

علاج بیخودی بلبل از گلاب کند

نظر ز تازه خطان دوختن به آن ماند

که در بهار کسی توبه از شراب کند

از آن دو زلف توزانوی خویش ته کرده است

که پیش موی میان مشق پیچ وتاب کند

ز گرد رهزن صد کاروان هوش شود

دلی که گردش چشم تواش خراب کند

سراغ قبله کند در حرم سبک عقلی

که جای بوسه ز روی تو انتخاب کند

حدیث توبه رها کن که غفلت صائب

ازان گذشته که اندیشه صواب کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد

نیازِ نیمْ‌شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد

عِتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکَش

که یک کرشمه تلافیِّ صد جفا بکُند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند

[...]

جامی

چو ترک سرکش من پای در رکاب کند

کرشمه بر مه و جولان بر آفتاب کند

فراز خانه زین جا نکرده گرم هنوز

هزار خانه صبر و خرد خراب کند

چگونه لذت تیغش چشم که در دم قتل

[...]

امیرعلیشیر نوایی

گلی که شرح غمم پیش او صبا بکند

خوشست یک بیکش گر چو من ادا بکند

ز غمزه تو نیاید طریق دلجویی

جز اینکه قصد دل زار مبتلا بکند

به تندخویی آن مست بین که زاید تیغ

[...]

اهلی شیرازی

سفیده دم که صبا بوی مشگ ناب کند

شمیم گل دل ریش مرا خراب کند

چگونه دل نکشد سوی گلستان امروز

که غنچه خمیه زند سنبلش طناب کند

بباغ فاخته کوکو زند همی یعنی

[...]

هلالی جغتایی

چو ترک من هوس مجلس شراب کند

هزار عاشق دل خسته را کباب کند

خراب چون نشوم از کرشمهای کسی

که در کرشمه اول جهان خراب کند؟

شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه