نیست از عزلت غباری بر دل دیوانهام
در بهاران از زمین سر بر نیارد دانهام
بس که شد از گرد کلفت دلنگران غمخانهام
آیه رحمت شمارد سیل را ویرانهام
میگشایم با تهیدستی گره از کار خلق
بر سر مردم ازان فرمانروا چون شانهام
هرکجا هنگامه گرمی است میگردم سپند
در بهاران عندلیب و در خزان پروانهام
سیل در ویرانی من بیگناه افتاده است
آب برمیآورد چون چشم از خود خانهام
در مذاق من شراب تلخ آب زندگی است
شیشه چون خالی شد از می پر شد پیمانهام
گرچه از گنج گهر کردم جهان را بینیاز
نیست شمعی غیر چشم جغد در ویرانهام
گر نشوید ابر صائب نامه اعمال من
میکند پاک از گناهان گریه مستانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردهای درونی شاعر است. شاعر از عزلت و تنهایی سخن میگوید که بر دلش نشسته و در فصول مختلف، از بهار تا پاییز، دچار غم و نگرانی است. او به دنیای پیرامونش مینگرد و خود را در میان ویرانیها و مشکلات دیگران مییابد، در حالی که سعی در کمک به مردم دارد. شعری که حاکی از تلخی زندگی و ناکامیهاست، از غمگینی وجودش و همچنین تلاشی برای جبران و پاکی از گناهان سخن میگوید. موضوعاتی مانند عشق، غم، تحمل و پاکی از خطاها در این شعر به خوبی جلوهگر هستند.
هوش مصنوعی: در دل بیقراری من هیچ نشانهای از تنهایی نیست؛ در بهار، دانهام از زمین سر نخواهد زد.
هوش مصنوعی: به خاطر غمها و گرفتاریهایی که داشتم، آنقدر دلنگران شدم که حالا زندگیام مانند ویرانهای است که باران رحمت بر آن نازل میشود.
هوش مصنوعی: من با فقر و نداریم، راه حلی برای مشکلات مردم باز میکنم، مانند حکمی که از سوی یک فرمانروا صادر شده است.
هوش مصنوعی: هرجا که شادی و نشاط باشد، من مانند آتش میچرخم؛ در بهار من شبیه بلبل و در پاییز مانند پروانه هستم.
هوش مصنوعی: سیل به ویرانهام هجوم آورده و بیگناهی من را نشان میدهد. آب به قدری بالا آمده که مانند اشک از چشمانم سرازیر میشود و به خانهام آسیب میزند.
هوش مصنوعی: در طعم و مزه من، نوشیدنی شیرین زندگی همانند شراب تلخی است. وقتی شیشهام از نوشیدنی خالی شد، پیمانهام پر شد.
هوش مصنوعی: اگرچه با جواهرات گرانبها توانستم دنیا را بینیاز کنم، اما در ویرانهام تنها روشنایی من، نوری است که از چشم جغدی برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اگر بارانی نبارد، نامه اعمال من با گریههای پرشورم از گناهان پاک خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری دور از من و من در غمش دیوانهام
آشنای اویم و از خویشتن بیگانهام
چون سگ دیوانه بر در ماندهام حیران و زار
نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانهام
داد جام بادهام دل گشت فانی زین طرب
[...]
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
[...]
جوش ذوقم خوشنشین کشور میخانهام
موج فیضم خانهزاد ساغر و پیمانهام
میزنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک
موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانهام
باز در دارالشفای تب گدایی میکنم
[...]
نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانهام
بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را
[...]
بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.