به زلف سنبل وخط بنفشه کی پیچم
مرا که ذوق پریشانی دماغ نماند
چه سیل بود که از کوهسار حادثه ریخت
که در فضای زمین گوشه فراغ نماند
مباد چشم بدی در کمین عشرت کس
نمک به زخم من از چشم شور داغ نماند
دگر کسی ز کریمان چه طرف بربندد
درین زمانه که دست ودل ایاغ نماند
در آن حریم که صائب چراغ کلک افروخت
ز پرفشانی پروانه یک چراغ نماند
بهار رفت وگل افشانی دماغ نماند
شراب در قدح ونوردر چراغ نماند
معاشران سبکسیر از جهان رفتند
بغیر آب روان هیچ کس به باغ نماند
چنان فسرده دلی اهل بزم را دریافت
که بوی سوختگی در گل چراغ نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به درددل و حسرتهای خود میزند. او از زیباییهای طبیعت و عشق میگوید، اما احساس میکند که این زیباییها و خوشیها در زندگیاش کمرنگ شدهاند. او به زوال و نابودی اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز از لذت و شادی در زندگی باقی نمانده است. دوستان و معاشران نیز از وی دور شدهاند و تنها نشانههای سوختگی و اندوه در اطرافش باقی مانده است. شاعر با زبانی شاعرانه و تلخ، به تنهایی و غیرت مشغول در زمانهای غمانگیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم خود را با زلف زیبای سنبل و خطهای بنفشه درگیر کنم، زیرا این کار باعث میشود که راحتی و نشاط روحیام از بین برود.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک سیل بزرگ و ویرانگر میپردازد که از کوهها سرازیر شده و به قدری شدید است که هیچ جای مناسبی در زمین باقی نمیگذارد و همهجا را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این تصویر نشاندهنده قدرت و عظمت این حادثه طبیعی است که فضا را کاملاً تحت پوشش خود قرار داده و جایی برای آرامش و سکون باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: نباید کسی بدخواهی کند و به خوشگذرانی کسی آسیب رساند، زیرا زخمهای من از حسادت دیگران درمان نخواهند شد.
هوش مصنوعی: در این روزگار که انسانها از نظر دست و دل بخیلی میکنند و سخاوت چندانی ندارند، دیگر کسی نمیتواند از سخاوت و generosity سخن بگوید یا انتظار داشته باشد.
هوش مصنوعی: در آن مکانی که صائب با زیبایی کلامش روشنی بخشید، به خاطر درخشندگی پروانه، حتی یک چراغ هم باقی نماند.
هوش مصنوعی: بهار به پایان رسیده و دیگر بوی خوش گلها به مشام نمیرسد. همچنین، شراب در جام باقی نمانده و نوری در چراغ نیست.
هوش مصنوعی: رفقای سبکسر از این دنیا رفتند و هیچکس در باغ نمانده، جز آب روان.
هوش مصنوعی: دل اهل بزم به حدی غمگین و افسرده شد که حتی عطر سوختگی در گل چراغ هم باقی نماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر به وسوسه توبهام دماغ نماند
بپار باده که نوری درین چراغ نماند
بهار ناله ز منقار بلبلی نشکفت
ز باد تفرقه، گویی گلی به باغ نماند
گذشت وصل و به جز حسرتی به دل نگذاشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.