گنجور

 
صائب تبریزی

صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست

توتیا گشتن به زیر کوه طاقت سهل نیست

مور قانع یافت از دست سلیمان پایتخت

بر جگر دندان فشردن از قناعت سهل نیست

عشق عالمسوز را چون برق، آتش زیر پاست

ورنه زخم خار صحرای ملامت سهل نیست

خار این وادی شلاین تر ز خون ناحق است

از علایق، چیدن دامان رغبت سهل نیست

درد یعقوبی ندارد چشم خواب آلود ما

ورنه از کف دادن دامان فرصت سهل نیست

کم مدان تقصیر پیری را که در هنگام صبح

گر همه یک چشم باشد، خواب غفلت سهل نیست

من گرفتم سیل ناصاف مرا کردند صاف

خجلت ناصافی از دریای رحمت سهل نیست

بر تو از کوتاه بینی خون دل شد ناگوار

چشم اگر بر منعم افتد، هیچ نعمت سهل نیست

کوهکن از رشک خسرو جان شیرین را سپرد

عشق در هر دل که باشد، زخم غیرت سهل نیست

خوردن گندم برون انداخت آدم را ز خلد

تا بدانی پیش حق یک جو اطاعت سهل نیست

پرده منصور اگر صد چاک شد چون گل سزاست

دم زدن بی پرده از اسرار وحدت سهل نیست

کافر حربی است هر کس نیست راضی از قضا

صائب از قسمت چو نادانان شکایت سهل نیست