گنجور

 
صائب تبریزی

کسان که جانب هم را نگه می دارند

در آفتاب قیامت پناه می دارند

هر آنچه قابل دلبستگی است پاکدلان

به تیغ قطع تعلق نگاه می دارند

گره ز کار گروهی گشاده گردد زود

که چون حباب سر بی کلاه می دارند

جماعتی که ز روز حساب آگاهند

نفس شمرده تر از صبحگاه می دارند

ز نامه سیه خویش نیستم نومید

امید بیش به ابر سیاه می دارند

ز خار وخس گل بی خار می رسد به نسیم

سبکروان چه از غم از خار راه می دارند

بر آن گروه حلال است لاف خودداری

که از جمال تو پاس نگاه می دارند

به هیچ عذر ندارند حاجتی صائب

جماعتی که حجاب از گناه می دارند