به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم
نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
که دشت کان نمک شد ز شور سودایم
بغیر خانه زنجیر ازین جهان خراب
به هیچ خانه دیگر نمی رود پایم
مرا به غیرت همکار احتیاجی نست
ز ذوق کار مهیاست کار فرمایم
به سنگ رفته فرو پای من ز دل سختی
نمی برد سخن سرد ناصح از جایم
مرا ز قرب گرانان همین کفایت بس
که کوه قاف سبک شد به دل چو عنقایم
به نرخ خاک ز من مشتری نمی گیرد
ز بس که گرد کسادی گرفته کالایم
نهان چگونه کنم راز عشق را صائب؟
که همچو نامه واکرده است سیمایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
ز کوه قافم من که غریب اطرافم
به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل
[...]
به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
[...]
نرفت راه بیابان و خسته شد پایم
اگر به سر نرود راه، من به سر آیم
به جستوجوی تو آشفته میروم چون باد
مگر به سایهٔ سروت دمی بیاسایم
تو خود به جای خودی در مقام نعمت و ناز
[...]
من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
حدیث سفله خزف، عقد گوهر است سخن
زهی سفه که من این را به آن بیارایم
به ژاژ خاییم از دست رفت مایه عمر
[...]
روم چو از سر کویش، نمیرود پایم
چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.