گنجور

 
صائب تبریزی

اشک دریادل ما گرد جهان می‌گردد

آب از قوت سرچشمه روان می‌گردد

صادقان زیر فلک قصد اقامت نکنند

صبح چون کرد نفس راست، روان می‌گردد

می‌برد بی‌خردان را سخن پوچ از جای

طفل را مرکب نی تخت روان می‌گردد

پیری از طینت خامان نبرد خامی را

تیر کج راست کی از زور کمان می‌گردد؟

می‌دهد پیچ و خم فکر سخن را پرداز

خامشی جوهر شمشیر زبان می‌گردد

دُرد می کاهربای دلِ صدپارهٔ ماست

خاک شیرازه اوراق خزان می‌گردد

چون جدل نیست بلایی سر بی‌مغزان را

رگ گردن چو شود راست، سنان می‌گردد

بیشتر گوشه نشینان جهان صیادند

دام در خاک پی صید نهان می‌گردد

از ملامت نشود کند مرا پای طلب

سخن سخت مرا سنگ فسان می‌گردد

خصم بدگوهر اگر حرف ملایم گوید

استخوانی است که در لقمه نهان می‌گردد

نیست سیمین‌ذقنان را ز خط سبز گزیر

این ترنجی است که نارنج‌نشان می‌گردد

هرکه از دایره شرع برون ننهد پای

خاتم دست سلیمان زمان می‌گردد

خانه آباد به معماری سیلاب کند

تاجری را که به دولاب دکان می‌گردد

صبر بر سختی ایام ثمرها دارد

چشمه‌ها بیشتر از سنگ روان می‌گردد

من دیوانه به هرجا که گریزم از خلق

سنگ اطفال، مرا سنگ نشان می‌گردد

می‌کند ابر بهاران دهنش پرگوهر

هرکه صائب چو صدف پاک دهان می‌گردد

 
 
 
سلمان ساوجی

ترک چشم تو، که با تیر و کمان می‌گردد

بنشان کرده دلی، از پی آن می‌گردد

هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد

به سر کوی تو، چون گوی، بجان می‌گردد

آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید

[...]

شمس مغربی

جانم از پرتو روی چنان می‌گردد

که دل از آتش او آب روان می‌گردد

هرچه پیداست نهان می‌شود از دیده جان

چون بر آن دیده جمال تو عیان می‌گردد

هرکه از تو اثر نام و نشان می‌یابد

[...]

کلیم

بر لبم همچو جرس خنده فغان می‌گردد

آب اگر می‌خورم از دیده روان می‌گردد

صافدل را نبود قید علایق عیبی

عیب دیرینه کی از آینه‌دان می‌گردد

مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند

[...]

سعیدا

در نظربازی من یار نهان می گردد

از میان چون بروم یار عیان می گردد

نشئهٔ می به جوانان صفت پیر دهد

طرفه سری است کز این پیر جوان می گردد

پشت من از اثر فکر محبت شد خم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه