گنجور

 
صائب تبریزی

مکن ملاحظه ازآهم ای بهشت وجود

که عود مجمر آزادگان ندارد دود

تو از کدام خیابانی ای نهال بهشت

که در رکاب تو آمد قیامت موعود

مبین به چشم حقارت به هیچ خصم ضعیف

که پشه گرد برآورد از سر نمرود

درین دوهفته که مهمان این چمن بودم

ز شور ناله من چشم شبنمی نغنود

ز خاکساری بد باطنان فریب مخور

شود گزنده چو زنبور گشت خاک آلود

بلند نام به لاف گزاف نتوان شد

به بال کرکس نتوان به چرخ کرد صعود

به گوش هر که رسیده است ناله عشاق

نوای آهن سردست نغمه داود

به عود شعله برات مسلمی می داد

به زهدخشک اگر آب روی می افروزد

چو پسته زود سر خویش می دهد بر باد

کسی که رخنه لب را نمی کند مسدود

جواب آن غزل مولوی است این صائب

که در هوای وی است آفتاب چرخ کبود