مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن
چه دل گشایدم از گرد باغ گردیدن؟
نظر ز روی تو خورشید برنمی دارد
اگر چه خوب تر از خود نمی توان دیدن
دو شیوه است گل و نرگس ریاض بهشت
شنیدن و نشنیدن، ندیدن و دیدن
بپوش چشم ز اوضاع روزگار که نیست
لباس عافیتی به ز چشم پوشیدن
ریاض حسن ترا دورباش حاجت نیست
که دست می رود ازکار، وقت گل چیدن
مخند هرزه که از عمر صبح روشن شد
که تیغ رشته عمرست هرزه خندیدن
توان ز غره آغاز کارها صائب
به روشنایی دل، سلخ عاقبت دیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأمل در مورد زیباییها و مشکلات زندگی میپردازد. او اشاره میکند که در زمان خواب و بیخبری نمیتوان از زیباییهای گل و باغ لذت برد و از عشق و زیبایی محبوبش سخن میگوید. به نظر میرسد که ممکن است کسی نتواند زیباییهای واقعی را مشاهده کند و او از ناامیدیها و سختیهای روزگار سخن میگوید.
شاعر توصیه میکند که باید از مسائل و اوضاع ناامیدکننده چشم پوشید و به جای آن به زیباییها و خوشیها نگریست. او به دو حالت شنیدن و دیدن اشاره میکند و میگوید که در این میان، باید هوشیار بود و از عمر خود به درستی استفاده کرد. در نهایت، میگوید که خندیدن بیمورد در زندگی، جز هدر دادن زمان نیست و باید به آگاهانه زندگی کرد.
هوش مصنوعی: من که در خواب هستم و توجهی به واقعیت ندارم، در چه زمانی میتوانم از زیبایی گلچیدن لذت ببرم و از گشت و گذار در باغ شاداب شوم؟
هوش مصنوعی: اگرچه خورشید تابان زیباست، اما وقتی به چهرهٔ تو نگاه میکنم، نمیتوانم چیزی زیباتر از تو ببینم.
هوش مصنوعی: در بهشت دو راه وجود دارد: یکی این که زیباییهای گل و نرگس را بشنویم و دیگری این که نه تنها بشنویم، بلکه خودمان آنها را ببینیم.
هوش مصنوعی: چشمپوشی از وضعیتهای روزگار میتواند انسان را از مشکلات و دردسرها دور کند، زیرا هیچ چیز بهتر از این نیست که خود را از نگاه کردن به این اوضاع نامناسب محافظت کنیم.
هوش مصنوعی: لازم نیست برای به دست آوردن زیباییهای تو به زحمت بیفتم، چون وقتی زمان چیدن گلهاست، دیگر نیازی به تلاش اضافی نیست.
هوش مصنوعی: به کسی که بیجا میخندد و از زندگیاش بهرهای نمیبرد، توجه نکن. زیرا خندههای بیهوده به مانند تکهچوبی است که فقط عمر را هدر میدهد.
هوش مصنوعی: توانایی از اعتماد به نفس در آغاز کارها به دست میآید. با روشنی دل، در نهایت میتوان به نتیجهی خوبی دست یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
[...]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.