در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
مهره مومم به دست روزگار افتادهام
ز انقلاب چرخ میلرزم به آب روی خویش
جام لبریزم به دست رعشهدار افتادهام
نیست دستی بر عنان عمر پیچیدن مرا
سایه سروم به روی جویبار افتادهام
چون نگردد داغ حسرت فلس بر اندام من
از محیط بیکران در چشمهسار افتادهام
دیدهام در نقطه آغاز انجام فنا
چون شرر در جانفشانی بیقرار افتادهام
هرکه بردارد مرا از خاک اندازد به خاک
میوه خامم به سنگ از شاخسار افتادهام
بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت
در بهشتم تا ز اوج اعتبار افتادهام
دست موج از زخم دندان گهر نیلی شده است
تا من از دریای هستی برکنار افتادهام
هیچ کس حق نمک چون من نمیدارد نگاه
دادهام حاصل اگر در شورهزار افتادهام
خنده گل در رکاب چشم خونبار من است
گریهرو هرچند چون ابر بهار افتادهام
تارو پود هستی من جامه فانوس نیست
من همان نورم که بیرون زین حصار افتادهام
خواری و بیقدری گوهر گناه جوهری است
نیست جرم من اگر در رهگذار افتادهام
نیست غیر از سادهلوحی خط پاکی در جهان
من چو طفلان در پی نقش و نگار افتادهام
نیست صائب بیسرانجامی مرا مانع ز عشق
گرچه بد نقشم ولی عاشق قمار افتادهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس بیاختیاری و سرنوشت ناخواستهاش را بیان میکند. او خود را همچون مهرهای در دستان روزگار میبیند که درگیر چرخش زمان است و در پی حوادث زندگی، دچار لرزش و اضطراب شده است. او به عدم کنترل بر زمان و عمرش اشاره میکند و حسرتش را نسبت به زندگی از دست رفته ابراز میکند. شاعر همچنین به زخمهای عاطفی و اندوههایش که ناشی از شکستها و ناامیدیهاست، اشاره کرده و میگوید که در پی زیباییها و آرزوهایش شکست خورده است. او در نهایت اقرار میکند که در عشق و آرزوهایم به رغم ناکامیها، همچنان شجاع و بیپروا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در زندگی مانند یک مهره مومی هستم که به دست سرنوشت و روزگار افتادهام و بدون اختیاری در نمایش و حرکتهای زندگی قرار دارم.
هوش مصنوعی: از حرکت چرخ فلک، من به شدت به خودم میلرزم. مانند جامی پر از آب در دست لرزانم که در حال افراز است.
هوش مصنوعی: من هیچ کنترلی بر روی زمان زندگیام ندارم و همچون سایهای در کنار جویبار افتادهام.
هوش مصنوعی: هنگامی که حسرت و درد ناشی از فقدان در وجود من نماند، از دنیای وسیع به مانند چشمهای کوچک، رنج میبرم.
هوش مصنوعی: در ابتدای نابودی، پا بر زمین گذاشتهام و مانند یک شراره، در دل آشفتگی و بیقراری غرق شدهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که من را از زمین برمیدارد، مجدداً به خاک میافکند؛ من مانند میوهای نارس از درخت افتادهام و به سنگی برخورد کردهام.
هوش مصنوعی: نمیتوان در حالی که در نقطهای خطرناک هستی، احساس آرامش کرد. من از مرتبهای بالا به پایین افتادهام و حالا در بهشت خودم هم نمیتوانم احساس امنیت داشته باشم.
هوش مصنوعی: دست امواج دریا به خاطر زخم دندانهای مروارید مانند، تغییر رنگ داده است؛ زیرا من از دنیای هستی و زندگی دور افتادهام.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من حق ندارد که به وفاداری خود اشاره کند؛ حتی اگر حاصل کارم در جایی بیثمر و بیفایده باشد.
هوش مصنوعی: خندهی گل در کنار چشمان دلbroken من وجود دارد، هرچند که من همچون باران بهاری در حال گریهام.
هوش مصنوعی: وجود من مانند یک پوشش یا جامه نیست که محدود به این دنیا باشد؛ من همان نوری هستم که فراتر از این مرزها و محدودیتها قرار دارد.
هوش مصنوعی: پستی و بیارزشی مانند سنگ قیمتی است که گناهی ندارد، پس اگر در مسیر زندگی به زمین افتادهام، این تقصیر من نیست.
هوش مصنوعی: در دنیایم فقط سادهدل بودن و بیپردهگویی وجود ندارد و مانند کودکان که به دنبال زیباییها و طرحها هستند، من نیز به دنبال آنچه عشق و زیبایی نامیده میشود، میگردم.
هوش مصنوعی: من از بیسرانجامی عشق هراسی ندارم، هرچند که چهرهام زشت است، اما همانند یک قمارباز به عشق روی آوردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
مهره مومم به دست روزگار افتادهام
این جواب آن غزل غالب که صائب گفته است
«در نمود نقشها بیاختیار افتادهام»
چیست جرم من که باز از چشم یار افتادهام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتادهام
ماندهام بر حال خود حیران جدا از کوی یار
مبتلای غربتم دور از دیار افتادهام
گلرخان یک ره نمیبینند سوی من به لطف
[...]
روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
چون نگاه آشنا از چشم یار افتادهام
دست رغبت کس نمیسازد به سوی من دراز
چون گل پژمرده بر روی مزار افتادهام
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی
[...]
بر امید صبر، دور از بزم یار افتادهام
دادهام با خود قراری کز قرار افتادهام
مردهام از رشک تا سوی حریفان دیدهام
دیگری می خورده و من در خمار افتادهام
خواری عشقت به هر بیاعتباری کی رسد؟
[...]
هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتادهام
چون امام سبحه بیرون از شمار افتادهام
ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن
آتش رشکم به جان نوبهار افتادهام
میفشانم بال و در بند رهایی نیستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.