گنجور

 
صائب تبریزی

تامنزل من بادیه بیخبری بود

هر موج سرابم به نظر بال پری بود

چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش

باری که به دل بودمرابی ثمری بود

افسوس که چون ناوک بازیچه اطفال

بال وپر من وقف پریشان سفری بود

زان روز که شد دیده من باز چو نرگس

اوراق دلم خرج پریشان نظری بود

بود از دم شمشیر دم صبح نشاطم

تا جوشن داودی من بیخبری بود

رسوایی شمع است ز پیراهن فانوس

در پرده سخن گفتن من پرده دری بود

این اشک جگر سوز که شمع از مژه افشاند

در دامن فانوس گل تاجوری بود

یاری که غبار از دل غم دیده مابرد

بی منت وبی مزد نسیم سحری بود

چون پرتو خورشید که در آینه افتد

از عمر همین بهره من جلوه گری بود

از عجز چو شبنم نفتادیم درین باغ

افتادگی ما گل روشن گهری بود

صائب چه توان کرد به تکلیف عزیزان

ورنه طرف خواجه شدن بی بصری بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

کاو را به سر کشته هجران گذری بود

آن دوست که ما را به ارادت نظری هست

با او مگر او را به عنایت نظری بود

من بعد حکایت نکنم تلخی هجران

[...]

حافظ

آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود

سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش

بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد

[...]

قاسم انوار

چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود

کار دل بیچاره من پرده دری بود

در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم

این شیوه ز خاصیت دور قمری بود

ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم

[...]

عرفی

تا بود سراسیمه دلم در به دری بود

اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود

هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت

کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود

با آن که نمی داد امان سیلی فقرم

[...]

بیدل دهلوی

آنروز که پیدایی ما را اثری بود

در آینهٔ ذره غبار نظری بود

نقشی ندمیدیم به صد رنگ تامل

نقاش هوس خامهٔ موی ‌کمری بود

گرعافیتی هست ازین بحر برون است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه