می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو
بیمی از کشتن ندارد شمع بر بالین تو
مور هیهات است بیرون آید از دریای شهد
سبزه خط چون برآمد از لب شیرین تو؟
جای سیلی نقش بندد بر عذار نازکت
دامن گل همچو شبنم گر شود بالین تو
بر فلک از هاله آغوش گردد جای تنگ
بدر گردد از سواری چون هلال زین تو
گرچه مسطر مانع از جولان نگردد خامه را
خشک می گردد نگاه از جبهه پرچین تو
عاجز از نشو و نما گشته است چون رگهای سنگ
سبزه امید ما از پله تمکین تو
مور از اقبال سلیمان می شود شیرین سخن
بال شهرت می دهد گفتار را تحسین تو
رتبه فکر ترا صائب عروج دیگرست
می کند تحسین خود هر کس کند تحسین تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
زندگانی تلخ دارم از لب شیرین تو
خاک بر سر کردم از طور رخ پر آب تو
سنگ بر دل بستم از جور دل سنگینتو
مونس من ماه و پروینست هر شب تا به روز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.