گنجور

 
صائب تبریزی

می به روی لاله رنگ یار می باید کشید

باده گلرنگ در گلزار می باید کشید

عالم آب از نسیمی می خورد بر یکدگر

در سرمستی نفس هشیار می باید کشید

صبح اگر نتوانی از مستی ز جا برخاستن

مد آهی از دل افگار می باید کشید

سینه دریای رحمت نیست جای دم زدن

رطل مالامال را یکبار می باید کشید

شیشه ناموس را بر طاق می باید گذاشت

بعد ازان پیمانه سرشار می باید کشید

جام چون خورشید می باید گرفت از ساقیان

بر زمین چون صبحدم دستار می باید کشید

تا مگر همرنگ روی او شود، خورشید را

از شفق خونابه بسیار می باید کشید

گرچه از دل یاد ما را سالها شد شسته است

می به یاد آن فرامشکار می باید کشید

باده های آسمانی را عروج دیگرست

می زجام لاله در کهسار می باید کشید

آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد

باده را در خانه خمار می باید کشید

 
 
 
کمال خجندی

عاشقان را جور و نازیار می باید کشید

طعنه از دشمن جفا ز اغیار می باید کشید

عشق گنج است و رقیبا اندر این ره همچو مار

بهر گنج عشق زخم مار می باید کشید

جور هر نااهل و ناهموار بهر او می کشم

[...]

صائب تبریزی

خواری از اغیار بهر یار می‌باید کشید

ناز خورشید از در و دیوار می‌باید کشید

عالم آب از نسیمی می‌خورد بر یکدگر

در سر مستی نفس هشیار می‌باید کشید

شیشهٔ ناموس را بر طاق می‌باید گذاشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه