گنجور

 
صائب تبریزی

شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش

نسازد پرده رنبوری انگور مستورش

کسی تاکی بود درخرقه ناموس زندانی؟

میی خواهم که بشکافد گریبان شیشه رازورش

نوای پرده سوز عشق، آهنگ دگردارد

کجا گردد به قانون خرد آهنگ، طنبورش؟

در هر دل که واکردم نگارین بود از رویت

خوشا ملکی که هر ویرانه باشد بیت معمورش

به گرد چشم نرگس خواب آسایش نمی گردد

نمی دانم که دارد چشم بیمار که رنجورش

عزیزی چشم اگر داری به صحرای قناعت رو

که پای تخت از دست سلیمان می کند مورش

کلام صائب ما چون نگیرد رتبه حافظ؟

که استمداد همت می کند ازخاک پر نورش