جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
در پرده دل شب همه شب باده گسارند
هر چند که در پرده شرمندنکویان
چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
لاغر کن دلها ز سرینهای گرانسنگ
فربه کن غمها ز میانهای نزارند
در ریختن دل همه چون باد خزانند
در پرورش جان همه چون ابر بهارند
یارب نرسد گرد غمی بر دل ایشان
هر چند غم صائب بیچاره ندارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف افرادی میپردازد که در دل شب به نوشیدن باده مشغولند و در فکر شکار عشق هستند. آنها در عین شرم خود، از زیباییها و لذتها بهرهمند میشوند. شاعر همچنین به تضاد بین غم و شادی اشاره میکند، به طوری که دلها لاغر و نزار هستند اما روحها پرورش مییابند و امیدوار است که غم به دل آنها نرسد، حتی اگر خود غمگساری نمیکنند. این شعر ابراز احساسات پیچیده انسانی و تلاش برای یافتن خوشی در زندگی است.
هوش مصنوعی: افرادی که در فکر و خیال آن چشمان مدهوش هستند، در دل شب به دور از همه، هر شب مشغول نوشیدن شراب هستند.
هوش مصنوعی: اگرچه در لباس شرم و حیا پنهان شدهاند، اما همچنان در دل خود به دنبال شکار لحظهها و زیباییها هستند.
هوش مصنوعی: دلها را از چنگال ستم و زحمت آزاد کن و غمها را با شادی و نشاط پر کن.
هوش مصنوعی: همه انسانها در زمان ناراحتی و شکست شبیه به باد خزان هستند که بیرحمانه دل را میشکنند، اما در زمان شکوفایی و رشد، مثل ابرهای بهاری هستند که روح را پرورش میدهند و سرزندگی را به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: خدایاقا نگذار که هیچ غمی بر دل آنها بیفتد، هرچند که صائب بیچاره خود غمی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر چه این خر رمه بیبند و فسارند؟
یک ذره نسنجند اگر بیست هزارند
گفتن نتوانند، چو گوئی ننیوشند
کز خمر جهالت همه سر پر ز خمارند
ارز سخن خوب خردمندان دانند
[...]
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بیآنکه همی غالیه دارند
ترکان پریوش به دو رخ همچو نگارند
وز ناز به باده چو گل و سرو ببارند
سرمایهٔ عیشند چو بر جام برآیند
پیرایهٔ نازند چو در خدمت یارند
ترکان سپاهی و فروزنده سپاهند
[...]
یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند
بس قصه بیداد تو کز خون بنگارند
بس بی گنهان کز تو سحرگاه بنالند
بس بیوه زنان کز تو شبانگاه بزارند
بس خاک که از دست تو ریزند بسربر
[...]
عشاق، هوای رخ زیبای تو دارند
زانروی چو منصور همه بر سر دارند
رحم آر به جان و دل این قوم که در عشق
مجروح و دل آزرده و بیمار و نزارند
هیچ است جهان در نظر همت ایشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.