تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند
در سینه من داغ مکرر سپر افکند
من خرده جان را چو شرر باختم اینجا
پروانه درین راه اگر بال و پر افکند
تا سبزه وگل هست ز می توبه حرام است
نتوان غم دل را به بهار دگر افکند
دستی که به آرایش زلف سخن آموخت
اخگر نتواند ز گریبان بدر افکند
در دامن تسلیم در آویز که چون تاک
هردم نتوان دست به شاخ دگر افکند
از هیچ دلی نیست که اگاه نباشم
از بس که مرا درد طلب دربدر افکند
هنگامه ارباب سخن چون نشود گرم
صائب سخن از مولوی روم در افکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و اشکال غم و روزمرگی در زندگی میپردازد. شاعر از اشتیاقی سوزان و درد دل ناشی از عشق سخن میگوید و به داغی که در دل دارد اشاره میکند. او میگوید که جایگاه عشق و زیبایی در زندگی همیشه وجود دارد و غم را نمیتوان به راحتی کنار گذاشت. همچنین، شاعر از تسلیم شدن در برابر عشق و جاذبه آن سخن میگوید و بیان میکند که هیچکدام از دلها از این درد بیخبر نیستند. در نهایت، او به سخنوری و تفکر مولوی اشاره میکند و به نوعی به قدرت کلام در بیان احساسات عمیق اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی تو، مانند آتش در گلو، جان من را در مینوردد و در دل من زخمهای مکرر به جا میگذارد.
هوش مصنوعی: من در اینجا جان کوچک خود را همچون جرقهای از دست دادهام، وگرنه پروانهای در این مسیر اگر بال و پر خود را بگشاید، نشانهای از عشق و جانفشانی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که طبیعت زنده و سرسبز است، نباید از می و شادی دوری کرد و نمیتوان غم و اندوه دل را به بهار دیگری موکول کرد.
هوش مصنوعی: دستی که هنر آرایش و زیبا کردن سخن را دارد، هرگز نمیتواند آتش را از گریبان خود بیرون کند.
هوش مصنوعی: در آغوش تسلیم قرار بگیر و همواره به آن بچسب، چون نمیتوانی به راحتی دست به تغییرات جدید بزنی.
هوش مصنوعی: هیچ دلی نیست که من از حالش بیخبر باشم، زیرا به خاطر درد و خواستهام، به هر سمت و سویی در جستجوی آن رفتهام.
هوش مصنوعی: زمانی که سخنران بزرگ در حال بیان سخن باشد و اوضاع به شدت مشغول و شلوغ شود، قوای بیانی صائب از مولوی روم به تماشا انداخته میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
زان مردی و زان حمله شقاوت سپر افکند
از حال گدا نیست عجب گر شود او پست
تیغ غم تو از سر صد شاه سر افکند
روزی پسر ادهم اندر پی آهو
[...]
در باغ چو گل برخ جانان نظر افکند
فریاد که روز سیهم در بدر افکند
بزدود ز لوح دل ما نقش دویی را
بیرنگی او آمد و رنگ دگر افکند
آن سر مگو را که به عشقش شده تفسیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.