سالکانی که قدم در ره جانانه زدند
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند
مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند
ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند
فلک بی سر و پا حلقه بیرون درست
در مقامی که سراپرده جانانه زدند
دامن عمر ابد در کف جمعی افتاد
که به سر پنجه سر زلف ترا شانه زدند
خنده صبح قیامت نکند بیدارش
هرکه را راه به آن نرگس مسانه زدند
شکوه از عالم تجرید نکردم هرگز
به چه تقصیر مرا گل به در خانه زدند؟
نیست ممکن که به صد گریه مستانه رود
مشت خاکی که به چشم من دیوانه زدند
تن چه خاک است که مسجود ملایک باشد؟
بهر می بوسه به کنج لب پیمانه زدند
چشم ازان خال بپوشید که در روز نخست
برق در خرمن آدم به همین دانه زدند
فیض ارباب جنون هیچ کم از دریا نیست
شد گهر، سنگی اگر بر من دیوانه زدند
تا به آن گنج گهر دیده بدبین نرسد
جغد، نیلی است که بر چهره ویرانه زدند
لاله در سنگ نهان بود که آتشدستان
سکه داغ به نام من دیوانه زدند
عشق و هنگامه آغوش طرازی، هیهات
شمع دستی است که بر سینه پروانه زدند
سردستی که فشاندند به عالم رندان
زاهدان در کمر سبحه صد دانه زدند
خبر بحر ازان راهروان باید جست
که قدم بر قدم گریه مستانه زدند
صائب از شرم برون آی که در روز ازل
طبل رسوایی ما بر در میخانه زدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره سالکانی است که با اراده و همت قوی به سوی معشوق و حقیقت اصلی قدم گذاشتند و دنیای مادی را پشت سر گذاشتند. آنها از شور و شوق زندگی معنوی بهرهمند شده و بر مرزهای عرفانی پا نهادهاند. شاعر به زیبایی نشان میدهد که چگونه عشق و دیوانگی در مسیر سلوک و عرفان به وجود میآید و زاهدان و سادگیهای دینی نمیتوانند این شور و حال را درک کنند. در این راه، دردی نهفته است که با اشک و گریههای مستانه نمایان میشود، و در نهایت شاعر از رسوایی و ناپایداری دنیا و ناپایداری زهد و ظاهرگرایی به تنگ آمده و از خود میپرسد که آیا این دنیای مادی واقعا ارزشی دارد.
هوش مصنوعی: افرادی که به سوی هدفهای عالی و معنوی گام گذاشتند، با اراده و قوت قلب خود، بر مشکلات و موانع زندگی فائق آمدند و بر آسمانها نیز پشت پا زدند.
هوش مصنوعی: سادهدلها برای درک حقیقت، از شیشه و پیمانه خالی استفاده کردند و به سادگی به کعبه و بتخانه رفتند.
هوش مصنوعی: آسمان بیهویت و نام خود، حلقهای به دور خود شکل داده است، درست در جایی که محبوب واقعی خیمهگاهی برپا کرده است.
هوش مصنوعی: عمر جاوید و بیپایان در دستان گروهی افتاد که با سرانگشتانشان به موهای تو رسیدگی کردند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و لطافت دلنشین دسترسی نداشته باشد، در روز قیامت نمیتواند از خواب بیدار شود و به تماشا بنشیند.
هوش مصنوعی: من هرگز از عالم مجرد و معنوی شکایت نکردم، اما چه گناهی داشتم که گل به در خانهام آمد و حال مرا به هم ریخت؟
هوش مصنوعی: ناممکن است که با صد اشک و زاری، ذرات خاکی که به چشمان دیوانه من زدند، به راهی بروند.
هوش مصنوعی: این شعر به ما یادآوری میکند که جسم انسان، چیزی جز خاک نیست و با وجود این، مورد احترام و سجود فرشتگان قرار گرفته است. آنها برای تکریم انسان و به خاطر روح الهی در وجود او، همچون بوسهای که بر لبههای پیمانه میزنند، او را گرامی میدارند.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که باید از جاذبههای ظاهری و فریبندهای که ممکن است در ابتدا جذاب به نظر برسند، دوری کنی، زیرا همین ویژگیها میتوانند باعث آسیب و مشکلات بزرگتری در زندگیات شوند.
هوش مصنوعی: فیض و نعمتهای عشق و جنون، چیزی از دریا کمتر نیست. حتی اگر بر من دیوانه سنگ پرتاب کردند، من چون مروارید ارزشمند هستم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن گنج گرانبها به چشمان نامناسبی نرسد، ویرانهای که به رنگ نیلی درآمده، تنها برازندهی اوست.
هوش مصنوعی: در دل سنگی، لالهای پنهان بود که آتشنشینان، سکهای داغ با نام من دیوانه ضرب کردند.
هوش مصنوعی: عشق و شور و شوق آغوش مانند دوختن پارچهای زیباست، اما چه دشوار است وقتی شمعی را به دست پروانه بزنند، زیرا پروانه تنها به عشق و نور شمع میاندیشد.
هوش مصنوعی: سردمداران با بیخیالی و راحتی به دنیای مریدان و عابدان نگاه میکنند، در حالی که آنها با تلاش و جدیت، صد دانه سبحه را در کمر خود بستهاند.
هوش مصنوعی: برای درک خبر و حقیقت عمیق زندگی، باید به راویان و افرادی که با احساسات و اشکهای شوق و عشق، مسیر خود را طی کردهاند، توجه کرد. آنان با دلهای پرشور و قدمهای محکم، داستانها و تجربیات زندگی را به ما منتقل میسازند.
هوش مصنوعی: صائب، از احساس شرم بیرون بیا، زیرا در روز نخست خلقت، رسوایی ما را به صدا درآوردند و به همه نشان دادند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش مرغان چمن نعرهٔ مستانه زدند
آتشی در دل شوریدهٔ دیوانه زدند
زاهدان خیمهٔ عشرت سوی میخانه زدند
خیز کز باد صبا زلف سمن شانه زدند
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
[...]
عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند
آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند
در تمنای تو عشاق ز پای افتاده
مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند
عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد
[...]
صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند
بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند
زاهدان سبحه به کف عازم آن بزم شدند
رقم نقل چو بر سبحه صد دانه زدند
صوفیان را دهن از ورد سحر بربستند
[...]
صبح رندان صبوحی در میخانه زدند
در خرابات مغان ساغر مستانه زدند
می رنگین به خم عشق که بد مالامال
دوره کرده قدح و جام به پیمانه زدند
رازهایی که شنیدن نتوانست ملک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.