گذشته است ز تعریف،قد رعنایش
الف کشد به زمین سرو پیش بالایش
زسوزن مژه خویش چشم آن دارم
که چشم خویش بدوزم به چشم شهلایش
حریف تلخی بادام چشم او که شود؟
تلافی ار ننماید لب شکرخایش
به رنگ هاله فلکها تمام آغوشند
که سر زند ز افق ماه عالم آرایش
همان حلاوت کنج دهان به کام رسد
به هرکجا که زنی بوسه از سراپایش
ز انفعال فلاخن کند ترازو را
اگر به خانه زین بنگرد زلیخایش
(فتدرهش به خیابان عمر جاویدان
چو سایه هرکه تواند فتاد درپایش )
مرا به گلشن جنت چه می بری صائب؟
فکنده است مرا دربهشت سودایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شاعر در این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوقش میپردازد. او زیبایی چهره محبوبش را با عناصر مختلف طبیعت و عالم مقایسه میکند و عشق عمیقش را به تصویر میکشد. شاعر از نگاه چشم معشوق، لب شکرین او و ماه عالمآرا صحبت میکند و احساساتی همچون شوق و حسرت را به نمایش میگذارد. در نهایت، شاعر از خود میپرسد که چه نیازی به بهشت دارد، زیرا عشق و زیبایی معشوقش او را در بهشتی از احساسات قرار داده است.
هوش مصنوعی: سخن از زیبایی و قد و قامت او فراتر از این است که بتوان آن را با کلمات توصیف کرد؛ چنان است که شاخههای بامبو به خاطر قامت او به خاک میافتند.
هوش مصنوعی: من میخواهم به چشمان زیبا و سیاه او نگاه کنم و به قدری در این نگاه غرق شوم که انگار چشمان خودم را به آنها دوختهام.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند در برابر تلخی چشمان او مقاومت کند؟ اگر لبان شیرینش تلافی نکنند، کسی نمیتواند به او پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ هالهای است که همه جا را دربرگرفته و از افق، ماهی که زیباییهای دنیا را به نمایش میگذارد، برمیخیزد.
هوش مصنوعی: هر کجا که بوسهای از وجود معشوقی برگیری، شیرینی و لذت آن لحظه را به کام خود میآوری، درست مانند حلاوتی که در گوشهی دهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: چنانچه به این ترازوی عادی بنگری، ممکن است تنبلی و بیتحرکی تو را به سمت راحتی و آسایش بکشاند، اما اگر از دیدگاه تغییر و تحرک به آن نگاه کنی، میتوانی زیبایی و شکوهی را مشاهده کنی که میتواند تو را به سمت پیشرفت هدایت کند.
هوش مصنوعی: در خیابان زندگی ابدی، تنها کسانی میتوانند به تو نزدیک شوند که توانایی در افتادن در سایهات را داشته باشند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از کسی میپرسد که چرا او را به باغ بهشت میبرد، در حالی که خود او در میان افکار و آرزوهای عاشقانهاش گرفتار است و این افکار او را به نوعی جایی دیگر برده است. به عبارت دیگر، او به جای ورود به بهشت، در عالم خیال و عشق خود محصور شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نداشت این دل شوریده تاب سودایش
سرم برفت و نرفت از سرم تمنایش
به نرد درد چو وامق نبود مرد حریف
هزار دست پیاپی ببرد عذرایش
کسی نتافت از و سر چو زلفش از بن گوش
[...]
الف قدی که منم سینه چاک بالایش
سپهر سبزه خوابیده ای است درپایش
ز سایه سرو و صنوبر الف کشد برخاک
به هر چمن که کند جلوه قد رعنایش
دل نظارگیان را ز جلوه آب کند
[...]
نگار جامه فروشم خوش است بالایش
کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش
چو پرده بر فتد از روی مهر آسایش
سزد که مهر در افتد چو سایه در پایش
چه گونه دست تواند بدامن تو رساند
کسی که بر سر کویت نمیرسد پایش
نماید ار بت عذرا عذار من عارض
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.