گنجور

 
صائب تبریزی

بتان که صید به نیرنگ می‌نمایندت

کباب آتش بیرنگ می‌نمایندت

اگر برون کنی از دل هوای آزادی

بهشت در قفس تنگ می‌نمایندت

ببر ز مردم غافل که این گران‌جانان

گران‌رکاب‌تر از سنگ می‌نمایندت

به ناخنی که رسد، پرده را بگردانند

معاشران که هماهنگ می‌نمایندت

گر از لباس برآیی نمی‌شناسندت

همین گروه که یکرنگ می‌نمایندت

ز زنگ، آینه دل اگر بپردازی

هزار آینه در زرنگ می‌نمایندت

علامت نفس سوخته است، منزل نیست

سیاهیی که به فرسنگ می‌نمایندت

بکن به لاله‌رخان چشم خود سیه صائب

که زود چهره به خون رنگ می‌نمایندت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اسیر شهرستانی

دلی ز دور به صد رنگ می‌نمایندت

چو آب گشت دلت سنگ می‌نمایندت

تو مست باده نیرنگ و مطربان پرکار

چه نغمه‌ها ز یک آهنگ می‌نمایندت

توکل تو بلند است و آرزو فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه