دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته
کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
آن را که هست شرمی خون خوردن است کارش
جز دل غذا ندارد شهباز چشم بسته
مشکل ز پا نشیند تا دامن قیامت
آن را که از ره عشق خاری به پا نشسته
از حرف سخت باشند فارغ گشاده رویان
از زخم سنگ باشد ایمن در نبسته
مژگان من نشد خشک تا شد جدا ز رویت
گوهر نمی شود بند در رشته گسسته
تا ممکن است زنهار لب را به خنده مگشا
کز راه هرزه خندی است پرخون دهان پسته
حسنت به زلف پرچین تسخیر ملک دل کرد
فتح چنین که کرده است با لشکر شکسته؟
دست سبوی می را از دست چون گذاریم؟
از بحر غم برآورد ما را به دست بسته
این آن غزل که صائب آخوند محتشم گفت
دل بردن به این رنگ کاری است دست بسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته
وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته
صد مطرقه کشیده در یک قدح بکرده
صد زین قدح کشیده چون عاقلان نشسته
یک ریسمان فکندی بردیم بر بلندی
[...]
ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته
و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته
ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده
یاقوت قند ریزت نرخ شکر شکسته
زلف شکسته بسته در حلق جان جمعی
[...]
نقش خیال رویش برآب دیده بسته
آن نور چشم مردم در آب خوش نشسته
روز الست با او عهد درست بستیم
جاوید من بر آنم گر چه دلم شکسته
دیشب خیال رویش در خواب دید دیده
[...]
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته
چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد
گر باغبان ببندد از گل هزار دسته
تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ
[...]
دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته
کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.