آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش
برقی است که از چشم بود ابر سیاهش
این زخم نمایان من از شاهسواری است
کز سوده الماس بود گرد سپاهش
طفلی به دلم پنجه فشرده است که باشد
خون دو جهان لاله ای از طرف کلاهش
از سنبل آهش گل خورشید توان چید
برخرمن هردل که می زند برق نگاهش
خورشید جهانتاب شود مردمک او
هر حلقه چشمی که شود هاله ماهش
سیلی است خرامش که جهان خاروخس اوست
درحوصله کیست که گیرد سر راهش ؟
هر دانه دل کز نظر عشق خورد آب
تا خرمن افلاک رسد خوشه آهش
درخواب به ریحان بهشتش نتوان کرد
چشمی که شود شیفته زلف سیاهش
سیمین ذقنی برده دلم را که به یوسف
یک دم ندهد آب رسن بازی چاهش
صائب شود ایمن ز شبیخون حوادث
هردل که شود آن شکن زلف پناهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در دل شکنی آفت صرف است نگاهش
طفلی که پدر می شکند طرف کلاهش
طاعت بر دنیا چه تمتع برد از تخت
کز فرّ هما دور بود تارک شاهش
ما لشکر عشقیم که تسخیر دو عالم
[...]
بر دوخته نرگس نظر از شرم نگاهش
گل سایه نینداخته بر طرف کلاهش
تا شاهد بیجرمی قاتل شود ای کاش
با خون شهیدان بنویسند گناهش
سخت است که تا دامن محشر بنشیند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.