گنجور

 
صائب تبریزی

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش

قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش

جرعه اولش ازخون مسیحا باشد

چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش

علم صبح قیامت به زمین خوابیده است

تافکنده است به ره سایه قد رعنایش

نه همین خون شفق درجگر خورشیدست

جگر کیست که خون نیست زاستغنایش ؟

دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد

مژه برهم چو زند چشم قیامت زایش

شکر ازچاک دل مور به فریاد آید

چون درآید به سخن پسته شکرخایش

وقت شوخی زنگارین قدمان می شمرد

رم آهوی ختا رامژه گیرایش

بی تکلف به نگه سوزی آن عارض نیست

لاله هر چند که آتش چکد ازسیمایش

عالم بیخبری طرفه تماشاگاهی است

رهروی نیست درین ره که نلغزد پایش

تنگ خلقی است که برجمله بدیهاست محیط

نیست دیوی که درین شیشه نباشد جایش

چهره زرد، نشان جگر سوخته است

نیست یک شمع که تاریک نباشد پایش

صائب این آن غزل خواجه کمال است که گفت

سرو دیوانه شده است از هوس بالایش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

سرو دیوانه شدست از هوسی بالایش

می رود آب که زنجیر نهد بر پایش

صائب تبریزی

همین شعر » بیت ۱۲

صائب این آن غزل خواجه کمال است که گفت

سرو دیوانه شده است از هوس بالایش

سیف فرغانی

تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش

که دلم برد بدان صورت جان افزایش

چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد

بچه آراسته شد روی جهان آرایش

بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم

[...]

سلمان ساوجی

می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش

آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

گر دل و جان من دلشده بودی بر جای

کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

رقم هستی من عاقبت از لوح وجود

[...]

کمال خجندی

سرو دیوانه شدست از هوس بالایش

می‌رود آب که زنجیر نهد بر پایش

داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال

آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش

پیش من قصهٔ عاشق‌کشی او مکنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش

چه تفاوت کند از رای جهان آرایش

گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند

جان فشانیم به جای سرو زر در پایش

گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ

[...]

افسر کرمانی

آن که در دیده بینای من آمد جایش

هیچ از ریختن خون نبود پروایش

کرده منقار به خون جگر خویش خضاب

طوطی از حسرت لعل لب شکرخایش

زنده چون خضر از آن نیست سکندر که نداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه